معنی جری در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
(جَ) [ع.] (ص.) گستاخ، بی باک.
(جِ) (اِ.) ممال کلمه اجراء به معنی مستمری، راتبه.
دلیر، بیباک،
گستاخ،
وظیفه، راتبه: دور از او وز همتِ او کاینقدر / از جریام آیدش اندر نظر (مولوی: ۵۸۹)،
رقیب تام، گستاخ
جسور، گستاخ
گستاخ
رقیب تام، گستاخ، جسور
بیآزرم، بیپروا، گستاخ، دلیر، شجاع
عصبانی، جنجالی، مصمم، خس و خاشاک
بالا، سربالایی
آفتابه ی سفالی، ظرف مسین کوچکتر از آفتابه، آفتابه ی کوچک...
آفتابه
کودکی دختران بهادر، بیباک، دلاور، شجاع، دلیر
جَری، گستاخ، شجاع و اقدام کننده بهرکار.
َ