معنی جز در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
(جُ) (حراستث.) غیر، مگر، لا، الا، به استثنای.
صدایی که از تماس آب با آتش یا فلز گداخته برخیزد، صدای تف دادن چیزی در روغن. [خوانش: (جِ) (اِ.)]
=جزیره
صدایی که از برخورد آب به آتش یا هرچیز داغ شنیده میشود،
صدای تف دادن چیزی در روغن، جزجز،
* جز جگر زدن: [عامیانه، مجاز] به درد بیدرمان مبتلا شدن،
* جز زدن: (مصدر لازم) [مجاز]
سوختن و جزجز کردن چیزی در روی آتش،
از سوز دل ناله و زاریکردن،
غیراز، مگر، الا،
[قدیمی] علاوهبر،
* بهجز: (حرف اضافه) جز، غیر، مگر،
[جمع: اجزاء] بخش، قسمت، یا پارهای از چیزی،
(صفت) [مجاز] دونپایه،
هریک از بخشهای سیگانۀ قرآن،
* جزء جمع: [منسوخ] ارزیابی مالیاتی،
* جزء لایتجزا: [قدیمی]
ذرهای که قابل تجزیه نباشد،
(فلسفه) جوهر فرد،
دنبه برشته، غیراز
دنبه برشته
دنبه برشته، غیر از
غیر از
بجز، بغیر، بهاستثنای، سوای، غیر، غیراز، مگر، مگراینکه، مگر
صدای سوختن و سرخ شدن هیزم، مو، پریا هر چیز دیگر سوختن، خشم...
نوعی تیغ و خار جنگلی
نوعی گیاه همیشه سبز و خاردار که در سنگلاخ ها روید، فندق...
صدای سرخ شدن چربی، تف، گرمایی که در اثر سوختگی ایجاد شود...
گردو
غیر، سوا، دون، باستثنای، مگر
ماسوا