معنی جف در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

فرهنگ معین

(جَ فَّ) [ع.] (ص.) خشک، بی آب، پژمرده.

هر چیز تُهی، سالخورده، کهن. [خوانش: (جُ فّ) [ع.] (اِ. ص.)]

فرهنگ عمید

خشکی،

حل جدول

میان تهی

فرهنگ فارسی هوشیار

جماعت و گروهی از مردم فراهم آوردن و بردن مال خود را

فرهنگ فارسی آزاد

جَُفّ، خشک- توخالی- مُصْلح- بزرگ قوم- اکثر و بیشترِ (مردم)،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر