معنی جف در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
(جَ فَّ) [ع.] (ص.) خشک، بی آب، پژمرده.
هر چیز تُهی، سالخورده، کهن. [خوانش: (جُ فّ) [ع.] (اِ. ص.)]
خشکی،
میان تهی
جماعت و گروهی از مردم فراهم آوردن و بردن مال خود را
جَُفّ، خشک- توخالی- مُصْلح- بزرگ قوم- اکثر و بیشترِ (مردم)،