معنی جلی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
آشکار، روشن، صیقل داده شده. [خوانش: (جَ لّ) [ع.] (ص.)]
[مقابلِ خفی] واضح، روشن، آشکار،
صیقلداده شده، پرداختشده: خط جلی،
رسا، شیوا، بلند: صلوات جلی،
آشکار
آشکار، روشن، منجلی، واضح، هویدا،
(متضاد) خفی
گیاهی که در زمین کشاورزی می روید و همواره سبز پر رنگ است
گود عمیق، عمق
خرد و شکسته
واضح، روشن
جَلَیّ، واضح، آشکار، روشن، صیقل داده شده،