معنی جوان در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
(جَ) [په.] (ص. اِ.) هر چیز کم سن. مق پیر.
آنکه یا آنچه به حد میانۀ عمر طبیعی خود رسیده باشد، بُرنا،
[مجاز] کمتجربه،
[قدیمی، مجاز] مساعد و موافق: بخت جوان،
برنا
برناک
برناک، ورنا، برنا، شاب
شاب
نیو
برنا، شاب، غلام، کودک، نوباوه، نوجوان، نوچه، نورسته،
(متضاد) پیر
برنا، مقابل پیر، هر چیز که از عمر آن چندان نگذشته باشد