معنی جوف در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

فرهنگ معین

(مص ل.) فراخ شدن، (اِ.) شکم و داخل هر چیزی.3- زمین فراخ و وسیع. [خوانش: (جُ) [ع.]]

فرهنگ عمید

اندرون چیزی، داخل چیزی،
[قدیمی] شکم،

حل جدول

شکم وداخل چیزی

شکم و داخل چیزی

مترادف و متضاد زبان فارسی

پیوست، تلو، داخل، درون، ضمیمه، لا

فرهنگ فارسی هوشیار

زمین پست و هموار فراخی، سعه، وسعت فراخی، سعه، وسعت

فرهنگ فارسی آزاد

جَوْف، داخل، میان، اندرون (جمع:اَجْواف)،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر