معنی جیره در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
(رِ) (اِ.) جنس (از خوردنی و نوشیدنی و پوشاک) یا پولی که به مزدوران و سربازان دهند. مق مواجب.
مقدار معیّنی از خوراکی، خواربار، و دیگر اجناس مورد نیاز که در فاصلههای زمانی معیّن روزانه، هفتگی، ماهیانه، و امثال آن به کسی میدهند، روزیانه، راستاد، رستاد،
خوراک معین
غذای معین
سهم، آذوقه، توشه، خوراک، سوروسات، سیوروسات، قوت، راتب، رستاد، مستمری، مقرری
صدای خوک در وقت جفت گیری یا هنگام تیر خوردن، فریاد، جیغ...
جمع جار، همسایگان