معنی حاره در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
حاره. [رَ] (ع اِ) کلاته. (نصاب) (مهذب الاسماء). || ده خرد. (مهذب الاسماء). ده خرد و آنکه خانه های آن یکجاباشد. || چهار دیوار. || محله. (به اصطلاح دمشقیان). || محله ای که خانه های آن نزدیک یکدیگر باشد. (یاقوت به نقل از ازهری). || کشت زار. (غیاث) (شرح نصاب). ج، حارات.
حاره. [رَ] (اِخ) موضعی است. (معجم البلدان).
(رِّ) [ع. حاره] (ص.) نک حارُ.
گرم، گرمسیری: بلاد حاره،
(طب قدیم) دارای خاصیت گرم: ادویهٴ حاره،
روستای کوچک
گرم، سوزان، گرمسیری
تبسیده تفسان، ترب رشتی از گیاهان بر زن کوی (اسم) مونث جار: ادویه حاره اغذیه حاره، (اسم) ترب رشتی