معنی حالی کردن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

حالی کردن. [ک َ دَ] (مص مرکب) در تداول عوام، تلقین کردن. افهام. فهمانیدن. ملتفت کردن. نیک فهمانیدن. تفهیم. دریاباندن. منکشف کردن. مکشوف کردن. فهماندن. واقف کردن. تعریف کردن. معروف کردن. تنبیه کردن. متنبه کردن. منتبه کردن. مطلع کردن. ارائه کردن.

فرهنگ معین

(کَ دَ) [ع - فا.] (مص م.) (عا.) فهماندن، فهمانیدن.

حل جدول

فهماندن.

فهماندن

مترادف و متضاد زبان فارسی

فهماندن، تفهیم کردن، متوجه ساختن، ملتفت کردن، آگاه ساختن،
(متضاد) حالی شدن، ادب کردن، آدم کردن

فرهنگ فارسی هوشیار

‎ خوشیدن خوش گشتن، آگاهاندن (مصدر) فهماندن فهمانیدن.

فرهنگ عوامانه

فهماندن است.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر