معنی حجج در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

حجج. [ح ُ ج َ] (ع اِ) ج ِ حجت، حجتها؛ حجج الاسلام. || اسناد و حکم نامه ها: دیگر احتیاط در اموری که تعلق به نوشتن حجج و وثائق و انواع کتب و اصناف حکم نامه ها... (تاریخ غازانی ص 233).

حجج. [ح ُ ج ُ] (ع اِ) راه های کنده شده. (منتهی الارب). || جراحات که غور آن بمیل دریافته باشند. (منتهی الارب).

حجج. [ح ِ ج َ] (ع اِ) ج ِ حِجه. (ترجمان عادل بن علی). سالها.

فرهنگ معین

(حُ جَ) [ع.] (اِ.) جِ حجت، دلایل.

فرهنگ عمید

حجت

حل جدول

جمع حجت

مترادف و متضاد زبان فارسی

دلایل، حجت‌ها، دلیل‌ها، براهین، برهان‌ها، اسناد، مدارک، حجت‌الاسلام‌ها

فرهنگ فارسی هوشیار

(تک: حجه) گواه ها (اسم) جمع حجت. یا حجج اسلام. جمع حجت اسلام (حجه الاسلام) حجه الاسلامان.

فرهنگ فارسی آزاد

حُجَج، دلائل و بَراهین (مفرد:حُجَّت)،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری