معنی حجرالدیک در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

حجرالدیک. [ح َ ج َ رُدْ دی] (ع اِ مرکب) سنگ خروسان. حجرالدجاج. سنگی است بقدر باقلی و از آن کوچکتر. سفید مایل به تیرگی و در شکم خروس متکون شود. در دوم گرم و در اول خشک. تعلیق و شرب او جهت رفع احزان و هموم و وساوس و در دهن داشتن او جهت رفع تشنگی، و آشامیدن آبی که او را شسته باشند جهت تشنگی مفرط بی عدیل است. (تحفه ٔ حکیم مؤمن). و در اختیارات بدیعی آمده است: سنگی است که در شکم خروس یابند بقدر باقلا بود، و کوچکتر نیز بود و برنگ آبگینه ٔ شفاف بود نزدیک ببلور.اگر به آب بشویند و آن آب به کسی دهند که سخت تشنه باشد سود دارد و غم و اندوه ببرد. و حمداﷲ مستوفی درنزههالقلوب آورده است: آنرا حجرالدجاج نیز خوانند در قانصه ٔ مرغ خانگی و خروس می باشد. لونش آسمانگون باشد - انتهی. و داود ضریر انطاکی گوید: حجر یتولد فی بطون الدجاج و قیل فی الدیکه خاصه.ً ابیض رخو، حار فی الثانیه، بایس فی الاولی. اذا حک و شرب نفع الحصی و الوسواس و الهم - انتهی. و ابن البیطار در مفردات آرد:قال الغافقی یوجد هذا الحجر فی بطون الدیکه لونه شبیه بلون المها، و عظمه کالباقلا او اصغر منه. ینفع من العطش الشدید اذا غسل بماء و شرب ذلک الماء. و یدفعاحزان النفس و همومها.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر