معنی حجرالقیشور در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

حجرالقیشور. [ح َ ج َ رُل ْ ق َ] (ع اِ مرکب) حجرالشقاق. حجرالشعر.حجرالشفاف. حجرالرجل. داود ضریر انطاکی مینویسد: حجر القیشور بالمعجمه او المهمله و هو حجر الرجل و المحکات و هو حجر، یعوم علی الماء لخفته، اسفنجی الجسم و هو نوعان ابیض و اسود و اجوده الخشن المجزع الذی یحلق الشعر. و یتولد بجبال اسکندریه من اعمال مصر و منها یجلب الی الاقطار و هو حارها یابس فی الاولی او یبسه فی الثالثه یحبس النزف و یحلل الترهل و الاستسقاء طلاءً، و اذا طفی فی الخل و شرب نفع ضیق النفس. و حک الرجل به یحدالبصر و یذهب الصداع و محروقه یبیض الاسنان سنوناً و یجلوالاثار طلاءً و بالروم حجر مثله یسمی الاخروج ینفع من سموم العقرب طلاءً و شرباً و صاحب اختیارات بدیعی گوید: حجر القیشور، آنرا حجر الشعر و فنیک گویند، و آن نوعی از کف دریاست و مؤلف گوید که مانند سنگی سفید بود و تجویف بسیار در آن باشد و در کف دریا و مرجان سفید بسیار بود و در حمام شیراز بیشتر دست و پای بدان مالند، و صلبیتی نداشته بود و اولی آن بود که سوخته ٔ وی استعمال کنند و طبیعت آن گرم و خشک بود و لطیف. دندان را جلا دهد و براق و سفید گرداند چون بدان سنون کنند، و در ستردن موعمل نیک کند و ریشهای عمیق مملو لحم کند، یعنی گوشت برویاند و لحم زائد بخورد و اگر در خم شراب اندازندکه جوشان بود از جوش باز دارد در زمان. و صفت سوختن وی چنان بود که در شیب آتش کنند تا گرم شود و بعد از آن در آب اندازند تا سوم بار که در شیب آتش کنند تا گرم شود و بیرون آورند و رها کنند تا سرد گردد و بوقت حاجت استعمال کنند، بن دندان محکم دارد و تاریکی و شب کوری زائل کند البته. و ابن البیطار در ذیل کلمه ٔ حجر شفاف گوید: هو اسم، لحجر القیشور و یذکرفی حرف القاف. و باز در کلمه ٔ قیشور گوید هوالفنیل وهوالحجر الخفاف [شاید: شفاف باشد] قال دیسقوریدوس فی الخامسه ینبغی ان یختار منه ما کان خفیفا جداً کثیر التجویف متشققاً لیس له کثافه و لاصلابه الحجاره. حش ابیض و ینبغی ان یحرق علی هذه الصفه: یؤخذ منه ای مقدار کان و یدفن فی جمر و اذ حمی اخذ و طفی فی خمر ریحانی ثم یدفن فی الجمر ثانیهًو یدفاء ایضا بما اطلی به اولاً ثم یدفن ثالثه فاذا حمی اخرج عن النار و ترک حتی یبرد من تلقاء نفسه بلا ان یدفاء بشی ٔ ثم یرفع و یستعمل فی وقت الحاجه الیه.و له قوه تقبض اللثه و تجلو غشاوه البصر والاثار مع اسخان و تملأ القروح الغائره و تدملها و تقلع اللحم الزائد فیها، و اذا سحق و دلکت به الاسنان جلاها، و قدیستعمل فی حلق الشعر، و زعم ثاوفرسطس انه ان القی فی خابیه فیها خمر تغلی سکن غلیانها علی المکان. و قال جالینوس فی التاسعه قد یقع فی الادویه التی تنبت اللحم و فی الادویه التی تجلو الاسنان اذا کان غیر محرق و اذا احرق ایضاً فانه فی ذلک الوقت یکون الطف علی مثال الادویه الاخر التی تحرق و لکنه یکتسب من الاحراق شیئاً حاراً حاداً یخرج منه اذا هو غسل و هو عندالناس یجلوالاسنان. و یجعلها براقه لابقوته فقط بل بحسب خشونته ایضا کالسنباذج و الخزف و غیر ذلک مما اشبهه اذا سحق جلاالاسنان و عساه ینفع فی ذلک للخلتین جمیعاً اعنی لان فیه شیئاً من الجلاء و الخشونه و علی هذا النحو صارت القرون اذا احرقت صار منها دواء یجلو الاسنان - انتهی. و صاحب تحفه گوید: حجرالقیشور سنگی است متخلخل و سفید شبیه باسفنج و بر روی آب ایستد و گویند نوعی از زبدالبحر است و سیاه او نیز میباشد و از اسکندریه و اعمال مصر خیزد در اول گرم و در سیم خشک و محلل و حابس نزف الدم و سرکه ای که او را گرم کرده در آن سرکه انداخته باشند جهت ضیق النفس و طلاء او جهت ستردن موی و تحلیل رطوبات و استسقاء نافع و چون حک خطوط از نوشتجات به آن کنند اصلاً معلوم نگردد و محرق او جهت جلاء دندان و استحکام لثه و بردن گوشت زیادتی قروح غایر و شبکوری و رفع آثارو مالیدن او مثل سنگ پا بر کف پا جهت رفع صداع و تقویت بصر مؤثر است - انتهی. رجوع به حجرالمحک شود.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر