معنی حرکت دادن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

حرکت دادن. [ح َ رَ ک َ دَ] (مص مرکب) از جائی به جائی منتقل کردن چیزی را. || به حرکت درآوردن ماشین را.

مترادف و متضاد زبان فارسی

تکان دادن، جنباندن، به حرکت درآوردن، جابه‌جا کردن، کوچاندن، کوچ دادن، تحریک کردن، فعال کردن

فرهنگ فارسی هوشیار

لاندن یک چامه دویست جا خوانده ‎- پیش هر سفله ریش را لانده (حدیقه) جنباندن وخدن (مصدر) جنبش دادن بحرکت در آودرن جنبانیدن.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر