معنی حسین در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن علی بن حسین. رجوع به حسین مغربی و حسین طبری و حسین قمی و حسین اوالی و حسین حاسبی و حسین واسطی و حسین بن بابویه شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن محسن علوی. رجوع به حسین سبزواری شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن محمدبن عبیداﷲ بغدادی. رجوع به ابن شبل شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن محمدبن عبدالوهاب. رجوع به حسین بارع شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن محمدبن شریک مکنی به ابوعلی متطبب. متوفی 385 هَ. ق. محدث است. (ذکر اخبار اصبهان ج 1 ص 285).

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن محمدبن سلمان شافعی ملقب به صائن الدین از پیروان طریقت شهاب سهروردی شده و خرقه پوشیده چهل بار به حجاز رفت. او راست: «تاریخ مشایخ فارس ». وی در 664 هَ. ق. / 1266م. درگذشت. (شد الازار ص 176).

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن محمدبن اسحاق مکنی به ابوعلی طیان. محدث اصفهانی است. (ذکر اخبار اصبهان ج 1 ص 284).

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن محمدبن احمد غسانی جیانی حافظ فقیه، ابوعلی. او راست: «ما ائتلف خطه و اختلف لفظه ». (کشف الظنون ج 2 ص 367 چ 1).

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن محمد. معروف به ابن الفراء مکنی به ابوعلی. از رجال سیاسی قرن چهارم هجری و دهم میلادی است. او راست: «رسل الملوک و من یصلح للرساله و السفاره». (معجم المؤمنین از فهرست مکتبه ٔ ظاهریه ٔ دمشق).

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن مبارک. رجوع به حسین موصلی و حسین زبیدی و حسین صیرفی شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن محمدبن علی زعفرانی اصفهانی بندار شهر و محدث بود و در369 هَ. ق. درگذشت. (ذکر اخبار اصبهان ج 1 ص 283).

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن ماکولا. رجوع به حسین جرفادقانی شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن کوران. از متکلمان جبری (مجبره) است. (ابن الندیم).

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن کمال الدین بن محمدبن حسین بن محمدبن حمزه معروف به ابن النقیب شاعر. متولد 1031 هَ. ق. / 1622م. و متوفی 1072 هَ. ق. / 1662م. او راست: تذکره ٔ حسنیه در شعر و شعراء. (معجم المؤلفین از خلاصه الاثر ج 2 ص 105) (هدیه العارفین ج 1 ص 322) (ایضاح المکنون) (زرکلی ج 1 ص 257).

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن کرنیب. رجوع به حسین بن اسحاق بن ابراهیم شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن قحطبه حلبی. محدث است. (تاریخ گزیده صص 287-293).

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن قاوان. رجوع به حسین بن شهاب الدین گیلانی شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن قاضی عسکر علوی معروف به ابی الرکب و ابن ابی الرکب. وی پسر محمدبن حسین بن حسن بن زیدبن حسین خطیب شاعر بود. در 698 هَ. ق. / 1299م. متولد و در 17 شعبان 762 هَ. ق. / 1361م. درگذشت. دیوان خطب بنام «المقال المحبر فی مقام المنبر» دارد. (معجم المؤلفین از درر الکامنه ج 2 ص 67) (البدر الطالع ج 1 ص 228) (هدیه العارفین ج 1 ص 315).

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن محمدبن عفیر انصاری. محدث اصفهانی ساکن بغداد. (ذکر اخبار اصبهان ج 1 ص 281).

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن محمدبن علی بن حسین. پدرش صاحب مدارک است وخودش حاشیه بر الفیه ٔ شهید دارد. (ذریعه ج 6 ص 22).

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن قاسم یمنی. رجوع به حسین یمنی شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن محمد حاسب. رجوع به حسین حاسب شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن محمد سمنقانی و رجوع به حسین سمنگانی شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن محمد زاغونی. رجوع به حسین زاغونی شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن محمد دیاربکری. رجوع به حسین دیاربکری شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن محمدبن خالع. رجوع به حسین خالع شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن محمد خالدی. رجوع به حسین خالدی شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن محمد حضرموتی. رجوع به حسین بار شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن محمد حرانی. رجوع به حسین حرانی شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن محمد ثقفی. رجوع به حسین ثقفی شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن محمدبن فضل. مکنی به ابوالقاسم است.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن محمد ثعالبی. رجوع به حسین مرعشی شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن محمدتقی. رجوع به حسین نوری شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن محمد بحرینی. رجوع به حسین بحرینی و حسین عیثان و حسین عصفوری شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن محمد بارع. رجوع به حسین بارع شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن محمد اصفهانی. رجوع به حسین خوانساری و حسین زعفرانی شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن محمدبن مفضل اصفهانی. رجوع به راغب اصفهانی شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن محمدبن متویه اصفهانی. محدث است. (ذکر اخبار اصفهان ج 1 ص 282).

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن محمدبن قاسم بن علی بن محمدبن احمدبن ابراهیم طباطبا. نسابه ٔ معروف به امام زاهد. او راست: تهذیب الانساب و «جریده ٔ نیشابور». (ذریعه ج 4 ص 508 و ج 5 ص 98).

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن قاسم کاتب. رجوع به حسین کاتب و ابوعبداﷲ کاتب شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن قاسم عیانی. رجوع به حسین عیانی شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن محمد شافعی ملقب به عمادالدین. متوفی 777 هَ. ق. / 1375م. او راست:«احکام الخنثی ». (معجم المؤلفین از کشف الظنون).

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن علی اسواری. محدث اصفهانی است. (ذکر اخبار اصبهان ج 1 ص 281).

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن علی خلال. محدث اصفهانی است. (ذکر اخبار اصفهان ج 1 ص 279).

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن علی حصنی ملقب به تقی الدین. او راست: التعریف فی نظم التصریف که به سال 946 هَ. ق. نگاشته است. (کشف الظنون).

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن علی حصنی. رجوع به حسین بن علی بن عبدالرحمان شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن علی جعفی. مکنی به ابوعبداﷲ تابعی و از روات حدیث است. (عیون الاخبار ج 2 ص 278) (صفه الصفوه ج 3 ص 104).

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن علی بیهقی. رجوع به حسین کاشفی شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن علی بصری. رجوع به حسین جعل شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن علی باخرزی صاحب «دمیهالقصر». رجوع به باخرزی شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن علی بن یزید. رجوع به حسین کرابیسی و حسین صایغ شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن علی صیمری. رجوع به حسین صیمری شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن علی بن مهران اصفهانی. از محدثان اصفهان است. رجوع به اخبار اصبهان ج 1 ص 277 و فهرست المصاحف سجستانی شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن علی بن موسی بن بابویه. رجوع به حسین بن بابویه شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن علی بن موسی الرضایکی از پنج پسر امام هشتم شیعه است که به قزوین مدفون است. (تاریخ گزیده ص 207) (نزهه القلوب ج 3 ص 58).

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن علی بن محمد. رجوع به حسین وفائی و حسین نقوی و حسین عاملی و حسین طغرائی و حسین صیمری و حسین خزاعی شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن علی بن محمدبن ولید متکلم اسماعیلی. درگذشته ٔ 667 هَ. ق. / 1268م. او راست: «عقیده الموحدین ». (بروکلمان پیوست ج 1 ص 716) (معجم المؤلفین).

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن علی بن محمدبن عبدالمعین بن عون، از فرزندان ابونمی بن ابوالبرکات هاشمی، شریف مکه (1270 هَ. ق. / 1854 م. - 1350 هَ. ق. / 1931 م.). در سالهای 1916- 1924م.). پادشاه حجاز بود و ابن سعود او را شکست داد. حسین نخستین کس بود که از جنگ بین الملل اول استفاده نموده استقلال و جدائی اعراب را از ترکهای عثمانی اعلام کرد و آخرین حاکم از هاشمیان بر مکه بود. وی هنگامیکه پدرش در استانبول تبعید بود در آنجا به دنیا آمد و در سه سالگی با پدر به مکه بازگشت و چون عمویش عون الرفیق از تندروی وی میترسید او را در 1309 هَ. ق. به استانبول تبعید کرد و چون عون و برادرش عبداﷲ درگذشتند دولت عثمانی حسین را در 1326 هَ. ق. بجای وی امیر مکه نمود وچون جنگ بین الملل درگرفت انگلیسها با او وارد مذاکره شدند و بتشویق آنان استقلال عرب را اعلام کرد. و در9 شعبان 1334 هَ. ق. / 1916م. نخستین گلوله ٔ تیر را در مکه بعنوان اعلام استقلال رها نمود و پسرش فیصل را با لشکریان انگلیس به سوریه فرستاد و در 1920 م. فرانسویان با دادن رژیم جمهوری مردم سوریه را بسوی خود خواندند و فیصل را بیرون کردند. حسین پسر دیگر خودعبداﷲ را برای کمک ببرادر بحدود سوریه فرستاد. انگلیسها که با فرانسه سازش کرده بودند عبداﷲ را به امارت عمان و شرق اردن قانع کردند و چون مردم عراق بسرپرستی میرزا محمدتقی شیرازی بر حکومت مستقیم انگلیس شوریده بودند ایشان را بپادشاهی عربی چون فیصل ساکت، وفیصل را بچشم پوشی از سوریه راضی کردند. پس ابن سعوداز نجد شروع بحمله کرد و حسین در 1343 هَ. ق. / 1924م. بدستور انگلیسها از تخت حجاز کنار رفت و پسرش ملک علی بجایش نشست و در 1925 م. انگلیسها حسین را مجبور باقامت در جزیره ٔ قبرس کردند و شش سال در آنجا بود و چون بیمار گردید با اجازه ٔ انگلیسها به عمان آمد و در آنجا درگذشت و در مسجدالاقصی بخاک سپرده شد.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن علی بن عیسی بن حسین. رجوع به حسین صیرفی شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن علی بن عبدالرحمان حصنی یا خصیبی ملقب به جمال الدین مقری نحوی شاعر. او راست: «الجوهر» در قرائت و دیوان شعر و جز آنها و در 963 هَ. ق. / 1556م. زنده بوده است. (کشف الظنون) (معجم المؤلفین) (هدیه العارفین ج 1 ص 318).

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن علی رجبی. رجوع به ابوعلی شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن علی فارسی. او راست: «اخبارالملاحده».

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن قاسم طبری مکنی به ابوعلی. متوفی 350 هَ. ق. او راست:الافصاح در شرح مختصر مزنی و جز آن. (کشف الظنون).

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن فتحویه. رجوع به حسین ثقفی شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن قاسم بن عبیداﷲ مکنی به ابوعلی و ملقب به عمیدالدوله وزیر مقتدرباﷲ عباسی بود و پدر اوقاسم لقب ولی الدوله داشت. در تجارب الامم مسکویه آمده است که خلیفه او را بسیار دوست گرفت، چنانکه بدست خویش او را طعام میفرستاد و هم فرمان کرد تا نام او بر دراهم و دنانیر نقش کردند. و رجوع به فهرست خاندان نوبختی و تجارب الامم ج 2 ص 332، 333، 339، 342، 343و صص 347- 359 و صص 361- 367، 373، 421، 422 شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن قار یاغدی. رجال شناس فقیه. او راست: «بضاعهالمزجاه» دررجال و شرح روضه ٔ کافی و جز آن. (ذریعه ج 1 ص 113).

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن فیروزشاه امیر غیاث الدین. رجوع به غیاث الدین سلطان حسین شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن فقیه. رجوع به حسین حضرمی شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن فضل اصفهانی. رجوع به راغب و حسین سرخسی شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن فرج اصفهانی بغدادی. ابوعلی معروف به ابن خیاط از محدثان اصفهان بوده است. رجوع به ذکر اخبار اصبهان ج 1 ص 276 شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن فراء. رجوع به حسین بن محمد شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن غیاث الدین. رجوع به حسین تربتی شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن علی منجم. رجوع به حسین قبانی شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن غیاث الدین محمد. او راست: «احیاءالملوک » در تاریخ سیستان که در 1027 هَ. ق. نگاشته است. (ذریعه ج 11 ص 38).

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن غنام نجدی. درگذشته ٔ 1225 هَ. ق. او راست: العقدالثمین در اصول الدین و جز آن. (هدیه العارفین ج 1 ص 328).

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن عیاش بن عمر. رجوع به ابوعلی شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن عمر. رجوع به حسین حلبی و حسین بیهم شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن عمربن محمدبن یوسف قاضی حمادی. در 368هَ. ق. به اصفهان آمده، حدیث گفت و مدتی قاضی یزد شد و در آنجا درگذشت. (ذکر اخبار اصبهان ج 1 ص 284).

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن عمران. رجوع به ابوعلی... شود.

حسین. [ح ُس َ] (اِخ) ابن علی یمنی. رجوع به حسین یمنی شود.

حسین. [ح ُس َ] (اِخ) ابن علی نمری. رجوع به حسین نمری شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن محمد سهواجی. رجوع به حسین سهواجی شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) محمد شریف. رجوع به حسین عمری شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن علی بن حسن بن حسن مثنی. رجوع به صاحب فخ شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن موسی بن هبهاﷲ. رجوع به حسین جلیس شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن نجف بن محمد نجفی. رجوع به حسین تبریزی شود.

حسین. [ح ُس َ] (اِخ) ابن الناظر. رجوع به حسین غرناطی شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن ناصرالدوله. رجوع به حسین همدانی شود.

حسین. [ح ُس َ] (اِخ) ابن عبدالحفیظ. رجوع به حسین مهلا شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن میکائیل مکنی به ابوعبداﷲ، چنانکه درتاریخ بیهقی چ ادیب ص 258 آمده است. و نام صحیح او ابوالفضل حسن است. رجوع به ابوالفضل شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن مهران. ابومحمد. رجوع به ابومحمد حسین در همین لغت نامه و لباب الالباب چ اروپا ج 1 ص 25 شود. و در معجم الادباء ج 1 ص 413 دو فرزند وی را بنامهای احمدبن حسین متوفی 381 هَ. ق. و محمدبن حسین متوفی 358 هَ. ق. یاد کرده است.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن مهدی بن حسن. رجوع به حسین قزوینی شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن موسی حاسب. رجوع به حسین هرمزی شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) نصربن محمدبن حسین. رجوع به حسین خمیس شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن موسی بن محمدبن موسی بن ابراهیم بن موسی بن جعفر علیه السلام. پدر سید مرتضی و سید رضی مکنی به ابواحمد الابرش. سیدی عظیم المنزله و جلیل القدر در دولت بنی عباس و بنی بویه و از اعیان زمان خویش و نقیب علویان در بغداد بود. (روضات ص 573 و 750).

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن منصور. او راست: کتاب الحاوی. که آن را به رکن الدین محمدبن علی جرجانی نیز نسبت داده اند. (ذریعه ج 6 ص 234).

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن منصور. رجوع به حسین حلاج و حسین بایقرا شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن مقله جد ابوعلی محمدبن مقله است. رجوع به ابن مقله شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن مفلح بن حسن بحرینی. رجوع به حسین صیمری شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن معین الدین یزدی. رجوع به حسین میبدی شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن معن قسطنطینی امیر دروزی. متوفی به استانبول 1109 هَ. ق. / 1697 م. او راست: «کتاب التمییز». (هدیه العارفین ج 1 ص 324) (ایضاح المکنون) (فهرست دارالکتب).

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن مطیر اسدی بن مکمل مولای بنی اسد. احوال او در معجم الادباء ج 4 ص 97 و الموشح ص 230 و زرکلی و البیان و التبین جاحظ ج 2 ص 139 آمده است و در فهرست ابن الندیم گوید: اشعار وی نزدیک صد ورقه است.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن نصربن خمیس. رجوع به خمیس شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن نصربن محمد کعبی مکنی به ابوعبداﷲ. متوفی 552 هَ. ق. او راست: تحریم الغیبه و المزاج الموضح. (کشف الظنون).

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن مصعب بن مسلم بجلی کوفی. کتاب حدیث دارد. (ذریعه ج 6 ص 325). و رجوع به تاریخ بیهقی ص 134 و الوزراء و الکتاب ص 238 شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن هبهاﷲ. رجوع به حسین سوائی و حسین دهن الحضا شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن یزید دینوری بستانبان. محدث اصفهانی است. (ذکر اخبار اصبهان ج 1 ص 279).

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن یحیی بخاری مکنی به ابوعلی زندویستی. او راست: «متحیرلاالفاظ» و «روضهالعلماء».

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن یحیی متوی مکنی به ابوعبداﷲ است. رجوع به متوی شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن یحیی بن عیاش قطان مکنی به ابوعبداﷲ. رجوع به قطان شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن یحیی بن ابراهیم بن یحیی. رجوع به حسن دیلمی شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن یاسین بن محمد. رجوع به حسین کاتب شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن هشام معدل ابوعلی. درگذشته ٔ بعد از 280 هَ. ق. محدث اصفهانی است. (ذکر اخبار اصبهان ج 1 ص 279).

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن هارون بن جعفر. رجوع به حسین ضبی شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن نصر باری از مردم باردیهی به نیشابور. وی از فضل بن احمد رازی حدیث کرد. و بعد از 330 هَ. ق. درگذشت.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن هداب بن محمدبن ثابت دیری نوری منسوب به یکی از قرای حله ٔ سیفیه است و در 12 رجب 562 هَ. ق. درگذشت. نحوی، لغوی، قاری، شاعر بود و شعر وی در معجم الادباء چ مارگلیوث ج 4 ص 102 آمده است.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن ولیدبن نصر معروف به ابن عریف و مکنی به ابوالقاسم نحوی شاعر. از وطن به مشرق آمد و به مصر سکنی گزید و بر ابن رشیق تلمذ کرد پس به اندلس بازگشت و در 390 هَ. ق. 1000/ م. در طلیطه درگذشت. او راست: شرح کتاب جمل زجاج و کتاب الرد علی النحاس فی کتابه الکافی. (معجم المؤلفین از الوافی بالوفیات ج 11 ص 114) (معجم الادباء ج 10 ص 183) (بغیه الوعاه 237) (روضات 218) (کشف الظنون) (هدیه العارفین ج 1 ص 306، 307).

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن واقد. رجوع به ابوعلی حسین... شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن نوح قمری مکنی به ابومنصور. او راست: غباء فی الطب. (کشف الظنون).

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن النقیب. رجوع به حسین بن کمال الدین شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن نظام الملک (خواجه...) یکی از وزرای سلجوقی است و ابوعبداﷲ کنیت او بوده است. (تجارب السلف ص 282) (رجال حبیب السیر ص 280).

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن نصر ضریر. رجوع به حسین شفائی شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن نصر بصری مکنی به ابوعبداﷲ. او راست: اخبارالمنامات. (کشف الظنون).

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن مطر جزائری معاصر شیخ حر عاملی بود واو ترجمه ٔ احوال وی را در امل آلامل و نجوم السماء ص 143 آورده است. تفسیر قرآن دارد. (ذریعه ج 4 ص 248).

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن مصطفی بن عوده. رجوع به حسین عوده شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن محمد صنعانی. رجوع به حسین مغربی شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن محمد کیالی. رجوع به حسین کیالی شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن محمد مقری بن خسرو بلخی. معروف به ابن مقری حافظو مکنی به ابوعبداﷲ. درگذشته ٔ 523 هَ. ق. / 1129م.او راست: «تعبیرالرؤیاء». (معجم المؤلفین از کشف الظنون) (ایضاح المکنون) (هدیه العارفین ج 1 ص 312).

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن محمد مصری. رجوع به حسین محلی شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن محمد مروزی. رجوع به حسین مروزی شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن محمد مرعشی آملی. رجوع به حسین خلیفه سلطان شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن محمد مجاهد. رجوع به حسین مجاهد شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن محمد لاکودی. رجوع به حسین یونی نی شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن محمد لاری. رجوع به حسین لاری شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن محمد کوتاهی. رجوع به حسین قره چلبی شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن محمد مؤدب جروانی مکنی به ابوعبداﷲ. محدث اصفهانی است. (ذکر اخبار اصبهان ج 1 ص 284).

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن محمد کنتوری. رجوع به حسین کنتوری شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن محمد قطان. رجوع به حسین قطان و ابوعبداﷲ حسین شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن محمد قرطبی. رجوع به حسین تجیبی شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن محمد القبانی. رجوع به حسین قبانی و ابوعلی حسین شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن محمد فیروزه. رجوع به حسین صدفی شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن محمد غسانی. رجوع به حسین جیانی شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن محمد طبیبی. رجوع به حسین طبیبی شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن محمد طبری. رجوع به حسین حناطی شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن محمد منقاره. رجوع به حسین منقاره شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن محمد نبهافی. رجوع به حسین عباسی شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن مصطفی بن عبدالرحمان. رجوع به حسین حصنی شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن محمود نقیب. رجوع به حسین نقیب شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن مصطفی آیدینی. رجوع به حسین قره تپه لی شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن مسعودبن محمد ملقب به محیی الدین و مکنی به ابومحمد بوده است.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن مسعود بغوی. رجوع به حسین بغوی شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن مساعدبن حسن بن مخزوم بن ابوالقاسم حسینی حائری. او راست: «تحفه الابرار فی مناقب الائمه» که کفعمی و مجلسی از آن نقل کنند. و صاحب ذریعه نسخه ای از عمدهالطالب بخط اودیده که در 893 هَ. ق. نوشته و تا 917 هَ. ق. بر آن حاشیه ها نوشته است. (ذریعه ج 3 ص 405 و ج 6 ص 150).

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن مرتضی یزدی. رجوع به حسین یزدی شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن المدرس. رجوع به حسین توقانی بن عبداﷲ شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن مخلد. مهردار متوکل عباسی بود که اموال بختیشوع طبیب را پس از مصادره مهر و موم کرد. (از عیون الانباء ج 1 ص 141) (اخبار الحکماء قفطی ص 103 و 104). رجوع به ابن مخلد حسن شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن محمود زیدانی. رجوع به حسین زیدانی شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن محمد نجار بغدادی. رجوع به حسین نجار شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن محمود رضوی. رجوع به حسین قمی شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن محمود جزائری. رجوع به حسین جزائری شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن محمد یزدی. رجوع به حسین یزدی شود.

حسین. [ح ُس َ] (اِخ) ابن محمد ونی. رجوع به حسین حاسب شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن محمد نیشابوری. رجوع به حسین ماسرجسی شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن محمد نیشابوری. رجوع به حسین قبانی شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن محمد نماوی. رجوع به حسین نماوی شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن محمد نصیف. رجوع به حسین نصیف شود.

حسین. [ح َ] (ع ص) صاحب جمال. حَسَن.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن علی بن حسن بن محمد. رجوع به حسین عشاری شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابوالرکب. رجوع به حسین بن قاضی عسکر شود.

حسین. [ح ُس َ] (اِخ) ابن جاندار. رجوع به حسین جاندار شود.

حسین. [ح ُس َ] (اِخ) ابن حسن. رجوع به حسن واسانی و حسین عیناتی و حسین حلیمی و حسین موسوی و حسین دمیاطی شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن حسام. رجوع به حسین غیاثی شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن حجاج. رجوع به ابن حجاج و حسین بن احمدبن محمد شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن جمال. رجوع به حسین قهستانی شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن جعفر مراغی. رجوع به حسین مراغی شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن جعفربن احمد زبرقان معدل. محدث اصفهانی است. (ذکر اخبار اصبهان ج 1 ص 281).

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن جبیر مکنی به ابوعبداﷲ. او راست: «الاعتبار» و «نخب المناقب » وی از ابن شهرآشوب متوفی در 588 هَ. ق. بواسطه نجیب الدین علی بن فرج سواری روایت کند. (ذریعه ج 2 ص 221 و ج 3 ص 400 و ج 11 ص 6).

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن تمیم مکتب محدث اصفهانی است. (ذکر اخبار اصبهان ج 1 ص 281).

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن حسن بن محمد غضائری. رجوع به غضائری شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن بویه. برادرمعزالدولهبن بویه ٔ دیلمی. ملقب برکن الدوله حاکم اصفهان و اهواز بود. رجوع به آل بویه و رکن الدوله شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن بلال بن ازهر مکنی به ابواحمد از امیران سیستان بوده است. رجوع به تاریخ سیستان ص 312، 313 و احوال رودکی ص 482 و 484 شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن بشر آمدی. او راست: الموازنه بین الطائیین ابوتمام و البحتری. وی در 271 هَ. ق. درگذشت. (کشف الظنون).

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن بدربن ایازبن عبداﷲ بغدادی نحوی ملقب به جمال الدین و مکنی به ابومحمد درگذشته ٔ 681 هَ. ق. او راست: مسائل الخلاف فی النحو و جز آن. (هدیه العارفین ج 1 ص 313) (روضات ص 308).

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن باقربن محمدتقی (صاحب حاشیه ٔ معالم) معروف به آقا نجفی اصفهانی (1266-1307 هَ. ق.). او راست: اصاله البرائه. (ذریعه ج 2 ص 114و ج 4 ص 271).

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن بابویه قمی مکنی به ابوعبداﷲبن علی بن حسین بن موسی بن بابویه قمی. حسین بن الغضایری از وی روایت کند. او راست: «التوحید و نفی التشبیه » و «الرد علی الواقفه » و جز آن. (ذریعه ج 10 ص 234). وی در 378 هَ. ق. / 978م. زنده بوده است. رجوع به اعیان الشیعه ج 27 ص 28 و معجم المؤلفین و روضات ص 183 و نامه ٔ دانشوران ج 1 ص 2 و به ابن بابویه در همین لغت نامه شود.

حسین. [ح ُس َ] (اِخ) ابن ایوب. او راست: کتاب حدیث که حسن بن محمدبن سماعه متوفی 263 هَ. ق. از وی نقل کند. (ذریعه ج 6 ص 323 از فهرست طوسی) (عیون الاخبار ج 3 ص 125).

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن حسن بن علی عطاری. محدث است. از طبرستان به اصفهان آمده است. (ذکر اخبار اصبهان ج 1 ص 280).

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن حسن بن مهران خیاط مکتب. درگذشته ٔ 254 هَ. ق. محدث است. (ذکر اخبار اصفهان ج 1 ص 278).

حسین. [ح ُس َ] (اِخ) ابن اهوازی. رجوع به حسین اهوازی شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن حیدربن قمر کرکی عاملی. رجوع به حسین کرکی شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن خطیر نعمانی مکنی به ابوعلی. متوفی 598 هَ. ق. او راست: «اختلاف الصحابه و التابعین و الفقها». (کشف الظنون).

حسین. [ح ُس َ] (اِخ) ابن خضر نسفی. رجوع به حسین نسفی شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن خصیب، یا حسن بن خصیب. از اعلام علم نجوم و درعلم تعدیل کواکب قوی بود. او راست: زیجی مشهور و کتابی در موالید. (از طبقات الامم قاضی صاعد اندلسی).

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن خسرو. رجوع به حسین بلخی شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن خرمیل ملقب به عزالدین. از ارکان دولت غوری. رجوع به تاریخ جهانگشای جوینی ج 2 ص 62 و 65 و عیون الانباء ابن ابی اصیبعه ج 2 ص 63 و کلمه ٔ غوریان در این لغتنامه شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن خالویه همدانی مکنی به ابوعبداﷲ بغدادی نحوی. متوفی در حلب در 370 هَ. ق. صاحب جمل و انتصار و جز آنها. رجوع به هدیه العارفین ج 1ص 306 و اعلام زرکلی ج 1 ص 245 و معجم الادباء و نامه ٔ دانشوران ج 1 ص 49 و ابن خالویه در همین لغت نامه شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن حیدر علی شوشتری، شاگرد ملا صالح مازندرانی است و از وی در 1076 هَ. ق. اجازت دارد. او راست: اعمال السنه. (ذریعه ج 2 ص 244).

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن حمید. رجوع به حسین خزاز شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن حسن فارسی. او راست: کتاب الحدیث و برقی از وی روایت دارد. (ذریعه ج 6 ص 323) و رجوع به ابوعبداﷲ و حسین حلیمی شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن حمزه. رجوع به حسین بن ابراهیم بن حمزه و نیز به حسین بالسی شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن حمدان. رجوع به حسین حمدانی شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن حفص بن فضل نواده ٔ عطاءخُشک است که محله یی در اصفهان بنام وی بوده است. وی در 212 هَ. ق. درگذشت. حدیثی در ذکر اخبار اصبهان ج 1 ص 274 و مصاحف سجستانی ص 517 از وی آورده اند. ابن ندیم گوید: وی راوی «جامع کبیر» سفیان ثوری میباشد.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن حسین قهستانی. رجوع به حسین قهستانی شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن حسین. زنده پیرامن 1818-1838 م. آخرین دایه (حاکم) الجزایر بود. در ازمیر متولد شده است. با انگلیسیها و فرانسویان جنگید و مغلوب گردید، و الجزایر بدست فرانسویان افتاد. (المنجد).

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن حسین ملقب به نظام الدین شاه ممدوح بهاءالدین کریمی سمرقندی است. (لباب الالباب ج 2 ص 369).

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن حسین ملقب به اختیار امیرالمؤمنین عم شمس المعالی و برادر مسعودبن حسین بوده است.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن حسن غوری. رجوع به حسین امیر حسینی شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن ایاز. رجوع به حسین بن بدربن ایاز شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن اهدل. رجوع به حسین یمنی و حسین اهدل شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن خمیس. رجوع به حسین موصلی شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن ابراهیم غواص مکنی به ابومنصور سنجری سجزی. رجوع به حسین سنجری و کشف الظنون در ذیل «عیون التفاسیر» شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن ابی منصور. رجوع به حسین بن علی بن ابومنصور شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن ابوغندر کوفی. او از امام صادق روایت دارد و صفوان بن یحیی از وی. (ذریعه ج 2 ص 147).

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن ابوسعید. از حجاب مأمون عباسی بوده است. رجوع به التاج جاحظ ص 49 شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن ابوالزلال. رجوع به حسین کلابی بن عبدالرحیم شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن ابوالرکب. رجوع به حسین بن قاضی عسکر شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن ابوبکر نحوی. رجوع به اسکندری شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن ابوبکر فخرالدین اشعری مکنی به ابوالمکارم و ملقب به عین الملک ممدوح محمد کاتب بلخی است. رجوع به فهرست لباب الالباب ج 2 چ اروپا شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن ابراهیم دلویه ابوسهل مدینی، محدث اصفهانی است. (ذکر اخبار اصبهان ج 1 ص 280).

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن احمدبن جعفر مکنی به ابوعبداﷲ کوسج. محدث اصفهانی است. (ذکر اخبار اصبهان ج 1 ص 285).

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن ابراهیم تفلیسی. رجوع به حبیش تفلیسی و مقدمه ٔ این لغتنامه شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن ابراهیم بن معصوم. رجوع به حسین قزوینی شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن ابراهیم بن زولاق. متوفی در 387 هَ. ق. رجوع به ابن زولاق در همین لغت نامه و به کشف الظنون شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن ابراهیم بن خلیل مغلوی حسام الدین. او راست: شرح ارجوزه ٔ سیوطی موسوم به التثبیت عند التبییت. (کشف الظنون ج 1 ص 344 چ استانبول).

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن ابراهیم بن احمد. رجوع به حسین نطنزی شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن ابراهیم بن حمزه بن خلیل. شرحی بر قصیده ٔ ابن سینا در نفس و روح و «اللاَّلی » و «غایهالامانی » در شرح تصریف عزی زنجانی دارد که در رمضان 1000 هَ. ق. نگاشته است. (هدیه العارفین ج 1 ص 320) (کشف الظنون).

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) دهی است به فاصله ٔ 53500گزی بطرف شمال شرق غوربند مربوط حکومت اعلی پروان که بین 68 درجه و 59 دقیقه و 24 ثانیه ٔ طول البلد شرقی و 35 درجه و 6 دقیقه و 43 ثانیه ٔ عرض البلدشمالی واقع است. (فرهنگ جغرافیایی افغانستان ج 2).

حسین. [ح ُ س َ] (ع ص مصغر) مصغر حسن. صاحب جمال. خوب. نیکو. خوبک. || آهنگی از موسیقی.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن احمدبن بطویه مکنی به ابوعبداﷲ نحوی. اشعار وی در معجم الادباء ج 4 ص 3 آمده است و رجوع به روضات الجنات خوانساری ص 238 شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن احمدبن حجاج. رجوع به ابن حجاج شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن اویس (شیخ...) یا (سلطان...) یکی از فرمانروایان آل جلایر است که از 776- 784 هَ. ق. فرمانروا بود. رجوع به آل جلایر و مرآت البلدان ج 1 ص 399 و تاریخ گزیده صص 715-721 و تاریخ مفصل ایران اقبال آشتیانی ص 465 چ 1 شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن احمد مادرائی رجوع به حسین مادرائی شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن اشکبیب مروزی سمرقندی کشی. استاد عیاشی و کشی بود و نجاشی او را در فهرست معرفی کرده است. او راست: الرد علی من زعم ان النبی کان علی دین قومه و جز آن. (ذریعه ج 10 ص 200 و 227).

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن اسماعیل. رجوع به حسین محاملی شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن اسکندر رومی حنفی. درگذشته ٔ 1084 هَ. ق. او راست: الجوهر المنیر در فروع و الجوهره المنیفه و مقدمه فی الفروع و جز آنها. (هدیه العارفین ج 1 ص 323).

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن اسعد دهستانی مؤیدی. رجوع به حسین دهستانی شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن اسحاق اصبهانی محدث است. (ذکر اخبار اصبهان ج 1 ص 280).

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن اسحاق بن صباح خلال. محدث اصفهانی است و پس از 300 هَ. ق. درگذشت. (ذکر اخبار اصبهان 1 ص 279).

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن اسحاق بن ابراهیم بن یزید کاتب معروف به ابن کرنیب و ابواحمد و درگذشته ٔ 300 هَ. ق. (هدیه العارفین ج 1 ص 332) (نامه ٔ دانشوران ج 3 ص 28) (عیون الانباء ابن ابی اصیبعه) (اخبار الحکمای قفطی). و رجوع به ابن کرنیب شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن احمدبن یعقوب یا حسن بن احمد. از بنی همدان، حکیم و فیلسوف و جغرافیادان و نسب شناس است. از اهالی یمن بود و در زندان صنعاء در 334 هَ. ق. / 945م. درگذشت. رجوع به ابن حائک و زرکلی ج 1 ص 245 و حسن بن حائک شود. و در جائی او را «ابن ذی الدمینه» نوشته اند.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن احمدبن حسین. رجوع به ابن جزری و نامه ٔ دانشوران ج 2 ص 328 و زرکلی 246 چ 1 شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن احمدبن محمدبن معدل. محدث اصفهانی است و در359 هَ. ق. درگذشت. (ذکر اخبار اصبهان ج 1 ص 282).

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن احمدبن محمدبن زکریا. مکنی به ابوعبداﷲ شیعی. رجوع به ابوعبداﷲ محتسب و زرکلی ج 1 ص 245 شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن احمدبن محمدبن جعفربغدادی شاعر. متوفی 391 هَ. ق. رجوع به ابن حجاج وکاتب بغدادی و هدیه العارفین ج 1 ص 307 و معجم الادباءج 4 ص 6 و زرکلی ج 1 ص 245 و یتیمه الدهر ثعالبی شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن احمدبن طیان صوفی مصیصی اصفهانی. محدث است. (ذکر اخبار اصبهان ج 1 ص 283) (ذریعه ج 6 ص 326).

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن احمدبن سعدان شیرازی مکنی به ابوعبداﷲ.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن احمدبن حیران بغدادی. محمدبن علی طبری در «بشاره المصطفی » از وی روایت کرده که ارجوزه ای در نحو دارد و سیوطی در بغیه نیز وی را یاد کند. (ذریعه ج 1 ص 502).

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن احمدبن خالویه. رجوع به ابن خالویه و معجم الادباء ج 4 ص 4 شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن احمدبن حسین زوزنی. رجوع به حسین زوزنی و به مقدمه ٔ لغتنامه شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن خلیل (حاج میرزا...) رجوع حسین خلیلی شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن خوجه. ادیب و نویسنده و مورخ و فقیه بود و در 1364 هَ. ق. درگذشت. او راست: خلاصه القول در سیرت رسول و جز آن. (معجم المؤمنین از الثریا به تونس).

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن علی بن جعفربن ماکولا. رجوع به حسین جرفادقانی شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن عبداﷲبن حمدان ملقب به ناصرالدوله و مکنی به ابومحمد از ملوک حمدانی است. رجوع به حمدانیان و ناصرالدوله شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن عبداﷲ رومی. رجوع به حسین سعدی و حسین داغستانی شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن عبداﷲبن یوسف بن احمدبن شبل مکنی به ابوعلی بغدادی. رجوع به حسین بغدادی شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن عبداﷲبن نمراذ اسواری. محدث اصفهانی است. (ذکر اخبار اصفهان ج 1 ص 282).

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن عبداﷲبن عبدالعزیز فهری بلنسی. رجوع به ابوعلی حسین... و حسین فهری شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن عبداﷲبن سینا. رجوع به ابن سینا شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن عبداﷲبن رواحه. رجوع به حسین حموی شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن عبداﷲبن حمران رقی. ابوعلی اصفهانی، حدیثهایی از وی آمده است. (ذکر اخبار اصبهان ج 1 ص 277).

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن عبداﷲبن الجصاص.رجوع به جصاص در همین لغت نامه و الجماهر ص 72 شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن عبداﷲ بصری. رجوع به حسین بصری شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن عبداﷲبن احمد خرقی. رجوع به حسین خرقی شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن عبداﷲبن احمدبن محمدبن اسماعیل بن محمدبن جعفر الصادق، دوازدهمین امام اسماعیلیه است.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن عبداﷲبن احمدبن عبدالجبار مکنی به ابوالفتح معری و معروف به ابن ابی حصینه شاعر عرب، در سروج در شعبان 457 هَ. ق. درگذشت. اشعار وی در معجم الادباء ج 4 صص 64-75 آمده است.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن عبدالکریم جزائری. رجوع به حسین جزائری شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن عبدالقادر. رجوع به حسین کوکبانی و حسین صنعانی شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن عبدالعلی. رجوع به حسین تبریزی شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن عبدالعلام رفاعی. رجوع به حسین صیادی شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن عبدالعزیز فهری. رجوع به ابن ابوالاحوص و حسین شالوسی شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن عبداﷲبن محمدبن الشویخ ارموی مکنی به ابوعبداﷲ. ساکن مصر بود و همانجا در 460 هَ. ق. درگذشت. (لباب و انساب سمعانی).

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن عبداﷲ واضحی. محدث اصفهانی است. (ذکر اخبار اصبهان ج 1 ص 278).

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن عبدالرحیم برادر عمران بن عبدالرحیم. محدث اصفهانی است. (ذکر اخبار اصفهان ج 1 ص 282).

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن علوان کلبی کوفی. کتاب حدیث دارد. (ذریعه ج 6 ص 324).

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن علی بن بابویه. رجوع به حسین بابویه شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن علی بن احمد اسواری قماط. محدث است. در 381 هَ. ق. در اصفهان درگذشت. (ذکر اخبار اصبهان ج 1 ص 285).

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن علی ابومنصور صوفی (595-682 هَ.ق.). او راست: الرساله. (هدیه العارفین ج 1 ص 313).

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن علی بن ابیطالب هاشمی قرشی مکنی به ابوعبداﷲ امام سوم شیعه ٔ اثناعشریه و پنجمین تن از اصحاب کساء. وی در مدینه به سال چهارم هجرت در سوم شعبان از فاطمه دختر پیغمبر (ص) متولد گردید و دومین پسر وی بود. دشمنی شدید میان بنی امیه و بنی هاشم پس از قتل وی پایدار گشت و منتهی به انقراض امویان شد. زیرا که چون معاویه پسر خویش یزید را بولایت عهد منصوب کرد حسین این امر را خلاف دستورات اسلام تشخیص داد و پس از مرگ معاویه و جانشینی یزید، با وی بیعت نکرد و با گروهی از یارانش از مدینه به مکه شد و چند ماه بماند. پس همکاران پدرش از کوفه وی را دعوت بقیام بخلافت کردند و خود را با لشکری آماده ٔ یاری او در سرنگون ساختن امویان اعلام کردند. پس حسین نخست پسر عم خویش مسلم بن عقیل را برای گرفتن بیعت پیشاپیش خود به کوفه فرستادو خود با زنان و کودکان و نزدیک هشتاد تن از یاران به دنبال وی به طرف عراق حرکت کرد. اما یزید چون از حرکت حسین آگاه شد ابن زیاد را از بصره با لشکری بطرف کوفه فرستاد و او کوفه را گرفته و مسلم را بتفصیلی که در کلمه ٔ «مسلم » می آید بکشت و سپس لشکری بجلوگیری از حسین فرستاد این لشکر با سرداری عمربن سعد در زمینی که بعداً بنام حائر و کربلا و غاضریه معروف شد، راه بر حسین بگرفتند و پس از زد و خوردها، حسین و حدود هفتادودو تن از یارانش را کشتند، و این در روز جمعه ٔ دهم محرم سال 61 هجرت بود و سپس بازماندگان وی را اسیر کرده با سر او به شام نزد یزید فرستادند و یزید پس از چندی دستور داد زنان و کودکان اسیر را به مدینه بازگردانیده و سر حسین را دفن کردند. مدفن سر حسین را برخی در شهر دمشق و برخی در قاهره و برخی در کربلا همراه جسد او نوشته اند و تا کنون چندین مرقد و زیارتگاه در آن اماکن به نام وی شهرت دارد. فرزندان وی را سادات حسینی نامند، چنانکه سیدان منسوب به برادرش حسن را سادات حسنی نامند. در ادبیات شیعی وی را به لقب شهید و سید الشهداء و خامس آل عبا و شبیر و سید شباب اهل الجنه خوانده اند. حسین بن علی در ادبیات قدیم فارسی نمونه ٔ شجاعت و پایداری و نشانه ٔ مظلومیت و بردباری و ایستادگی در برابر ظلم است:
خون حسین آن بچشد در صبوح
وین بخورد ز اشتر صالح کباب.
ناصرخسرو.
ازین حور عین و قرین گشت پیدا
حسین و حسن شین و سین محمد.
ناصرخسرو.
حسین و حسن را شناسم حقیقت
به دو جهان گل و یاسمین محمد.
ناصرخسرو.
ز صد هزار خلف یک خلف بود چو حسین
که نفس احمد، بُختی ِّ رام او زیبد.
خاقانی.
لقب شبیر برای حسین بن علی (ع) در اشعار زیر دیده میشود:
ای ناصبی اگر تو مقری بدین خویش
حیدر امام تست شبرآنگهی شبیر.
ناصرخسرو.
من با تو نیم که شرم دارم
از فاطمه و شبیر و شبر.
ناصرخسرو.
چگوئی بمحشر اگر پرسدت
بر آن عهدمحکم شبر یا شبیر.
ناصرخسرو.
از کلمات آن حضرت است: الناس عبید الدنیا و الدین لعق علی السنتهم. شیخ حسین ضیائی اشعاری منسوب به حسین بن علی را جمع کرده، و خیابانی در دیوان المعصومین آنهارا چاپ کرده است. کتب زیر درباره ٔ زندگانی حسین (ع) نگاشته شده است: «ابوالشهداء الحسین بن علی » از عباس محمود عقاد. و «حسین بن علی » از عمر ابوالنصر و «الحسین علیه السلام » از علی جلال حسینی. و پیش از ایشان «ماربین » فیلسوف آلمانی کتابی بنام «السیاسه الاسلامیه» در گزارش تفصیلی داستان شهادت سیدالشهداء حسین نگاشته که بزبانهای دیگر و از جمله عربی و فارسی ترجمه شده است. برای احوال وی تاریخ طبری و تاریخ ابن اثیر و تاریخ الخمیس ج 2 ص 297 و تاریخ یعقوبی ج 2 ص 216 و صفوهالصفوه ج 1 ص 321 و ذیل المذیل ص 19 و حسن الصحابه 87 وتهذیب ابن عساکر ج 4 ص 311 و خطط مبارک ج 5 ص 93 و مقاتل الطالبیین 54 و 67 دیده شود. و رجوع به دیوان خاقانی و دیوان ناصرخسرو ص 1، 3، 6، 8، 10، 12، 14، 21، 39، 87، 150، 158، 169، 192، 196، 295، 373، 464، 480، 2155، 10322 شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن علی آل کاشف الغطاء. رجوع به کاشف الغطاء شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن علی. متوفی حدود 830 هَ. ق. / 1427م. او راست: منصه العذاری فی شرح القصاری. (معجم المؤلفین) (ایضاح المکنون ج 2 ص 580).

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن علی مکنی به ابوعلی. محدث است و از احمد حنبل روایت دارد. و تألیفی در حدیث دارد. (معجم المؤمنین از طبقات الحنابله صص 101-102).

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن علاءالدولهبن سلطان احمد جلایر از 827- 836 هَ. ق. حکومت کرد. رجوع به آل جلایر و «مرآت البلدان ج 1 ص 399» و تاریخ مفصل اقبال چ 1 ص 465 شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن عبدالوهاب. شخص ناشناس است که «عیون المعجزات » را تألیف کرده است و این کتاب مختصری است از کتاب «بصائر الدرجات » وگویند در قرن پنجم هجری میزیسته است. (ذریعه ج 3 ص 123) (اعیان الشیعه) (معجم المؤلفین) (روضات ص 383).

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن عقیل بن محمدبن عبدالمنعم بن هاشم بزاز واسطی قرشی. خطیب بغداد از وی روایت کرده و در 471 هَ. ق. درگذشت. شعر او در معجم الادباء ج 1 ص 78 آمده است.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن عریف. رجوع به حسین بن ولیدبن نصر شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن عدار در 950 هَ. ق. به شاگرد خود، شیخ حمزه اجازه ٔ روایت تألیفات خویش داده است. (ذریعه ج 1 ص 186).

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن عثمان الاحمسی. کتاب الحدیث دارد. (ذریعه ج 6 ص 324).

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن عثمان بن زیاد شریک عامری کوفی وحیدی. کتاب حدیث دارد. (ذریعه ج 6 ص 324).

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن عثمان بن رواسی. کتاب الحدیث دارد. (ذریعه ج 6 ص 324).

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن عتیق. رجوع به حسین تغلبی شود.

حسین. [ح ُس َ] (اِخ) ابن عبیداﷲ. رجوع به حسین غضایری شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن عبدالسلام شاعر عرب. رجوع به جمل و ابوعبداﷲ شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن عبدالرحمان.رجوع به حسین بمنی و حسین سملالی و حسین رومی شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن داودحلی. صاحب رجال معروف به ابن داود. اسماعیل پاشا در هدیه العارفین و محمدبن سلیمان تنکابنی در قصص العلما او را حسین نامیده اند و لیکن حسن درست است چنانکه خودش در رجال خود یاد میکند. رجوع به حسن حلی شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن زیاد. رجوع به ابوعلی شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن سعید اهوازی. رجوع به حسین اهوازی شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن سعدبن حسین بن محمد آمدی مکنی به ابوعلی. رجوع به حسین آمدی شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن سام غوری. رجوع به غوریان در همین لغت نامه و حبیب السیر و تاریخ گزیده ص 407 و قاموس الاعلام ترکی شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن زین العابدین. رجوع به ابن ام ولد و تاریخ گزیده ص 204 شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن زَیلَه. رجوع به حسین بن طاهربن زیله شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن زیدبن علی. رجوع به حسین فارسی شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن زید الشهیدبن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب (114 تا 190 هَ. ق.). ملقب به حسین ذی الدمعه مدنی کوفی. از مؤلفان شیعه به حساب آمده است. (اعیان الشیعه ج 26 صص 81-93) (معجم المؤمنین) (ذریعه ج 6 ص 323) و رجوع به ابوعبداﷲ شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن زکرویه قرمطی ملقب به صاحب الشامه. (المرصع ص 58). در ایام مکتفی بر بعض از بلاد شام استیلا یافت و به لوازم قتل و غارت قیام نمود و در پایان بدست محمدبن سلیمان کشته شد و پدرش زکرویه مدتها پس از وی در راه مکه به قیام خود ادامه میداد تا در 294 هَ. ق. کشته شد و یحیی بن ذکرویه کار وی دنبال همی کرد. (حبیب السیر ج 2 ص 287) (تاریخ الخلفا ص 251) (فهرست تجارب الامم) (غزالی نامه ص 32) ودر حبیب السیر ج 2 ص 104 ذکرویه با ذال دیده میشود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن سلیمان.رجوع به حسین رشیدی و حسین حکیم و حسین طائی شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن روح نوبختی. رجوع به حسین نوبختی شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن رشیق. رجوع به حسین تغلبی شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن رشید. رجوع به حسین نقوی شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن رستم رومی. رجوع به حسین کفوی و حسین حسیبی شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن ذکرویه. رجوع به حسین بن زکرویه شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن دلدار علی هندی. رجوع به حسین نصیرآبادی شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن دعبل بن رزین بن سلیمان خزاعی شاعر معروف به ابن دعبل. (ذریعه ج 9ص 23). و دیوانش 200 ورقه بوده است. (ابن الندیم).

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن دره. رجوع به حسین حلی شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن سکره. رجوع به حسین صدفی شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن سیف بن عمره. او راست: کتاب الحدیث. (ذریعه ج 6 ص 324).

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن عبدالحق. رجوع به حسین اردبیلی شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن صبعی. کسی است که بشربن المعتمر کتابی در رد بر وی نوشته است. (ابن الندیم).

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن عباس. رجوع به حسین خاقانی و حسین رومی.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن عالم حسینی. رجوع به حسین امیر حسینی شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن طلحه ٔ رازی. او راست: هدایه در ترسل. (کشف الظنون).

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن طلحه صالحانی. سمعانی او را در کلمه ٔ صالحانی ص 347 یاد کرده است.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن طاهربن محمدبن عمروبن لیث صفار. از خاندان صفاری. رجوع به آل صفار وصفاریان وتاریخ سیستان و ترجمه ٔ تاریخ یمینی شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن طاهربن زَیلَه. اصفهانی متولد به اصفهان و مکنی به ابومنصور معروف به ابن زیله. دانشمند ریاضی و طبیعی و موسیقی دان، شاگرد ابن سینا است و طبیعیات شفا را مختصر کرده و حی بن یقظان را شرح نموده و او راست: «الکافی » در موسیقی. (معجم المؤلفین) (تاریخ الحکمای قفطی ص 99) (تتمه ٔ صوان الحکمه ص 92) (شهرزوری ص 62) (کشف الظنون) (اعلام زرکلی ج 2 ص 278) (بروکلمان ج 1 ص 458) (تاریخ علوم عقلی). رجوع به ابن زیله شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن ضحاک بن یاسر بصری معروف به خلیع. رجوع به حسین خلیع شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن صالح مازندرانی داماد مجلسی. او راست: حاشیه بر من لایحضره الفقیه. (ذریعه ج 6 ص 223).

حسین. [ح ُس َ] (اِخ) ابن سینا. رجوع به ابوعلی بن سینا شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن صالح بن خیران. رجوع به ابن خیران و صفوهالصفوه ج 2 ص 254 شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن صالح خاتون آبادی. رجوع به حسین خاتون آبادی شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن شهاب الدین جاندار. رجوع به حسین خاندار و حسین کرکی شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن شهاب الدین گیلانی شافعی معروف به ابن قاوان و ملقب به بدرالدین. او راست: شرح خطبه ٔ انوار التنزیل، وی در 889 هَ. ق. / 1484م. درگذشت. (معجم المؤلفین از ایضاح المکنون) (هدیه العارفین ج 1 ص 316).

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن شعیب بن محمد سنجی مکنی به ابوعلی. رجوع به حسین سنجی شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن شعال. رجوع به حسین شعال شود.

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن شدقم. شعر و احوال در سلافهالعصر ص 253 آمده است. وی پسر علی بن حسن بن شدقم است. (ذریعه ج 9 ص 248).

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن شبیب بن بشر مکنی به ابومحمد نسوی. محدث اصفهانی است و پس از300 هَ. ق. درگذشت. (ذکر اخبار اصفهان ج 1 ص 283).

حسین. [ح ُ س َ] (اِخ) ابن یوسف بن محمد بغدادی. رجوع به حسین دجیلی شود.

فرهنگ معین

(حُ سَ یا س ِ) [ع.] (ص.) مصغر حسن.

فرهنگ فارسی هوشیار

صاحب جمال و نیکو، خوب (نام امام سوم شیعیان)

فرهنگ فارسی آزاد

حُسَیْن، مُصَغَّر حَسَن با همان معانی حَسَن.


حسین های جان باخته در کربلای ایران بسیارند، حسین نجی- حسین وحدت حق- حسین خاندل- حسین معصومی- حسین رستگار نامدار- حسین مطلق- حسین اسدالله زاده از متأخرین ایشانند. بقیه نیز به صِفَت حسین بودند،

«حُسَیْن»، حضرت بهاءالله در کثیری از الواح از ذات مبارکشان بنام حسین یاد می کنند که باقتضای اسم شریف و مظلومیّت حضرتشان می باشد،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری