معنی حس کردن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

حس کردن. [ح ِ ک َ دَ] (مص مرکب) احساس کردن. کنایت از فهمیدن.

حل جدول

ادراک

مترادف و متضاد زبان فارسی

احساس کردن، در یافتن، درک کردن، بو بردن

فرهنگ فارسی هوشیار

احساس کردن

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر