معنی حضیض در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

حضیض. [ح َ] (ع اِ) سنگ. (منتهی الارب). || پستی. (منتهی الارب) (غیاث) (منتخب). || پستی زمین. نشیب زمین. (کشاف اصطلاحات الفنون). || پستی زمین در دامن کوه. (منتهی الارب). || دامن کوه. دامنه ٔ کوه. (کشاف) (اقرب الموارد). || بن کوه. (از دهار) (مهذب الاسماء). ج، حضاض (مهذب الاسماء)، اَحِضه، حُضض:
خردم بچشم خلق و بزرگم بنزد عقل
از بخت با حضیضم و از فضل با سنا.
مسعودسعد.
از حضیض خدمت به اوج مشارکت ملک موسوم شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی). ابر در دامن حضیض او خیمه زند و ستاره پیرامن اوجش طواف کند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی). اگر کسی از اوج آن فصاحت و رقت آن عبارت و جزالت آن لفظ در حضیض این ترجمه و رکاکت این کلمه خواهد نگریست جز فضیحت حاصلی نباشد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی). و درحضیض آن اطناب سحاب کشیده شدی. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 338).
اهبطوا افکند جان را در حضیض
از نمازش کرد محروم آن محیض.
مولوی.
|| (اصطلاح هیأت) نزدیکترین نقطه از محیط خارج مرکز نسبت بمرکز عالم و آنرا بیونانی افرنجیون نامند. پست ترین موضع از فلک خارج از مرکز باشد یعنی نزدیکترین جای آن بزمین. افربحیون. مقابل اوج صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: حضیض نزد اهل هیأت نقطه ٔ مقابل اوج است و آن نقطه ٔ مشترک بین محل التقاء دو سطح مقعر از دو فلک است: یکی سطح خارج مرکز و دیگر سطح فلکی که در تحت آن است و حضیض ممثلی و حضیض مدیر نقطه ٔ مشترک میان دو مقعر ممثل عطارد و مدیر است و حضیض مدیری و حضیض حامل نقطه ٔ مشترک بین دو مقعر مدیر و حامل است. و وجه تسمیه ٔ آن به حضیض اینست که نقطه ٔ حضیضی نسبت به نقطه ٔ اوج بما نزدیکتر است بنابراین پائین تر از آن است و حضیض بر نقطه ٔ مقابل ذروه ٔ مرئی نیز اطلاق میگردد و آنرا حضیض مرئی وبعد اقرب مقوم نامند و نقطه ٔ مقابل ذروه ٔ وسطی را نیز نامند و آن حضیض مستوی و اوسط و بعد اقرب وسط نامیده میشود. (کشاف):
اوج تو جویم ز چرخ چه داریم در حضیض
عز تو خواهم ز دهر چه داریم در هوان.
مسعودسعد.
گه حضیض و گه میانه گاه اوج
اندر آن از سعد و نحسی فوج فوج.
مولوی.
کواکب گر همه اهل کمالند
چرا هر لحظه در نقص وبالند
چرا گه بر حضیض و گه بر اوجند
گهی تنها فتاده گاه زوجند.
شیخ محمود شبستری.
- حضیض تدویری، بودن کوکب است در مبداء نطاق سیم از حامل یا تدویر.

فرهنگ معین

فرود، پستی، جای پست در زمین یا پایین کوه. [خوانش: (حَ ض) [ع.] (اِ.)]

فرهنگ عمید

پستی، نشیب،
(نجوم) نزدیک‌ترین نقطه از مدار ستاره،
٣. جای پست در زمین یا پایین کوه

حل جدول

پایین‌ترین حد چیزی

پایین ترین حد چیزی

مترادف و متضاد زبان فارسی

پستی، فرود، قعر، نشیب،
(متضاد) اوج

فرهنگ فارسی هوشیار

پست فرود نشیب پاگاه دامنه شیپ (اسم) نشیب پستی مقابل فراز بالا اوج ((زندگانی اوج و حضیض دارد. ))، جای پست در پایین کوه یا در زمین بن کوه دامنه کوه، نقطه مقابل اوج. جمع: حضض.

فرهنگ فارسی آزاد

حَضِیْض، پستی- نقطهء مقابل اوج،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر