معنی حلیه در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

فرهنگ معین

(حِ یِ) [ع. حلیه] (اِ.) زینت، زیور، جِ حلی.

فرهنگ عمید

زیور، زینت، پیرایه،
صورت ظاهر انسان، هیئت انسان،
چگونگی پیکر و رنگ چهره،

مترادف و متضاد زبان فارسی

آرایش، پیرایه، زیب، زینت

فرهنگ فارسی هوشیار

(اسم) زینت زیور پیرایه. جمع: حلی و حلی. یا حلیه انسانی. هیات ظاهری انسان و رنگ چهره وی.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر