معنی حمامی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
حمامی. [ح َم ْ ما] (ص نسبی، اِ) منسوب به حمام. گرمابه بان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). حافظ حمام. (اقرب الموارد). گرمابه دار. (فرهنگ فارسی معین). || صاحب حمام. (از اقرب الموارد). || حقوقی که گرمابه دار ده و قریه را دهند. (فرهنگ فارسی معین).
حمامی. [ح َ] (اِخ) دهی از دهستان گرم خان بخش حومه ٔ شهرستان بجنورد. کوهستانی و معتدل است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
گرمابه دار، گرمابه بان، حقو قی که به گرمابه دار ده یا قریه دهند،
صاحب حمام، گرمابهدار، گرمابهبان،
گرمابهبان، گرمابهدار، دلاک، سلمانی، کیسهکش، مغمز
کسی که در حمام کار نظافت و غیره را انجام می دهد – مسؤل گرمابه...
گرمابان گرمابه دار (صفت) گرمابه دار گرمابه بان، حقوقی که گرمابه دار ده و قریه را دهند