معنی خالی بودن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

خالی بودن. [دَ] (مص مرکب) تهی بودن:
ز درویش خالی نبودی درش.
سعدی (بوستان).
- جای فلان خالی بودن. رجوع شود به جای فلان خالی.
|| خلوت بودن. || بخلوت بودن. تنها بودن. با کسی نبودن. || خالص بودن. بی آمیغ بودن:
نصیحت چو خالی بود از غرض.
سعدی (بوستان).

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر