معنی خاو در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

خاو. (اِ) پرز. زغب. کرک. || پرز مخمل. (از ناظم الاطباء). || لغت دیگری است در خواب:
گر خری دیوانه شد یک دم ّ گاو
بر سرش چندان بزن کاید بخاو.
مولوی.

خاو. (اِخ) ده کوچکی است از دهستان مرکزی بخش مریوان شهرستان سنندج، واقع در 22 هزارگزی شمال باختری در شاهپور که دارای 30 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).

فرهنگ عمید

خواب، پُرز، کُرک: خاو مخمل،

حل جدول

موی نرم و پرز

مترادف و متضاد زبان فارسی

پرز، کرک

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر