خجسته لقا در لغت نامه دهخدا

لغت نامه دهخدا

خجسته لقا. [خ ُ ج َ ت َ / ت ِ ل ِ] (ص مرکب) خجسته طلعت. خجسته رو. آن که طلعتش خجسته است. آنکه لقایش خجسته است:
مهرگانش خجسته باد چنان
کو خجسته پی و خجسته لقاست.
فرخی.
و در موضع سقاه هر خوش پسری... خجسته لقایی... کمر بر میان بسته. (تاریخ جهانگشای جوینی).
دلیل راه شو ای طایر خجسته لقا
که دیده آب شد از شوق خاک آن درگاه.
حافظ.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر