معنی خرافات در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

خرافات. [خ ُ] (ع اِ) حکایتهای شب. (منتهی الارب). ج ِ خُرافَه. (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از قاموس). در تداول فارسی، سخنان پریشان و نامربوط. (برهان قاطع). سخنان بیهوده و پریشان که خوش آینده باشند. (از غیاث اللغات). سخنان خوش پریشان. (از شرفنامه ٔ منیری). تُرَّهات. (مهذب الاسماء).موهومات. انیاب اغوال. (یادداشت مؤلف):
از او مشنو سخنهای خرافات
کز آن آید ترا در آخر آفات.
ناصرخسرو.
پرهیز کن بجان ز خرافات ناکسان
هرچند با خسان کنی آنجا نشست و خاست.
ناصرخسرو.
سحر حلال من چو خرافات خود نهند
آری یکی است بولهب و بوترابشان.
خاقانی.
اهل هند بخرافات و اکاذیب خویش نسبت آن مبانی بدویست تا سیصدهزار سال کرده. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی).
در کوی خرابات خرافات فتادم
وآنگاه نشینم بمئی دامن تر من.
عطار.
اما آنچه گفته است که پیش او قیامت یزید و ابن زیاد و خوارج را زنده کنند و بکشند اصلی ندارد و از جمله ٔ خرافات و تُرَّهات باشد. بلکه قیامت زنده شوند و جزای اعمال بد خود بستانند. (کتاب النقض ص 306).
خیز تا خرقه ٔ صوفی بخرابات بریم
شطح و طامات ببازار خرافات بریم.
حافظ.

فرهنگ معین

جمع خرافت.، سخنان بی اصل، افسانه ها. [خوانش: (خُ) [ع.] (اِ.)]

فرهنگ عمید

مجموع اعتقادات یا اعمال ناشی از نادانی، ترس از ناشناخته‌ها، اعتقاد به جادو و بخت، درک نادرست برخی علت‌و‌معلول‌ها، و مانند آن،

مترادف و متضاد زبان فارسی

اباطیل، افسانه‌ها، اوهام، موهومات،
(متضاد) حقایق

فرهنگ فارسی هوشیار

حکایتهای شب، سخنان پریشان و نامربوط

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر