معنی خرده بینی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

خرده بینی. [خ ُ دَ / دِ] (حامص مرکب) ادارک. فِراست. دقت. زیرکی. هوشمندی. (ناظم الاطباء):
چو با کژدمی گرم کینی کنی
مبین خردش ار خرده بینی کنی.
نظامی.
|| نکته بینی. عیب بینی:
که طفلی خرد با آن نازنینی
کند در کار از ایشان خرده بینی.
نظامی.

فرهنگ معین

هوشمندی، فراست، ایرادگیری. [خوانش: (~.) (حامص.)]

فرهنگ عمید

باریک‌بینی، نکته‌دانی، زیرکی، هوشمندی،

فرهنگ فارسی هوشیار

‎ ادراک فراست زیرکی هوشمندی، عاقبت اندیشی، ایراد گیری اعتراض.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر