معنی خشمگین در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
خشمگین. [خ َ /خ ِ] (ص مرکب) غضبناک. آنکه پر از خشم و قهر باشد. (ناظم الاطباء). غراشیده. آرغده. تر. مُغضِب. خشمن. خشمین. خشمگین. تافته. آلغَدَه. ساخط. آشفته. برآشفته. غَضوب. غضبان. خشمناک. غاضب. غضبی. غضب آلود. حنیق.حانق. مُتِغَیَّر. (یادداشت بخط مؤلف):
جهاندار یزدان جهان آفرین
از آنکار بر سام شد خشمگین.
فردوسی.
شود شاه ایران بما خشمگین
ز ناپاک رایی درآید بکین.
فردوسی.
(~.) (ص مر.) غضبناک، خشمناک.
عصبانی، برآشفته، غضبناک،
دژم، ژیان، شرزه
ژیان، تندخو، دمان، غضبناک، بدخلق
شرزه
برافروخته، دمان
دمان
دژم، غضبان
غضبان
دژم، غضبان
دژم
ژیان
شرزه
دژم
غضبان
ژیان
بدخلق، تندخو، خشمناک، دمان، ژیان، سودایی، عصبانی، عصبی، غضبآلود، غضبان، غضبناک
مغضب، خشمگین، غضب آلود، خشمناک، بر آشفته
دژآگاه
ومد
شرزه
ژیان
عصبی