معنی خطیبی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

خطیبی. [خ َطْ طی با] (ع مص) خطبه. خطب. خواستگاری کردن زن. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). زن خواستن. (تاج المصادر بیهقی). || (اِمص) خطبه خوانی. (ناظم الاطباء).

خطیبی. [خ َ] (اِخ) دهی است از دهستان تراکمه ٔ بخش کنگان شهرستان بوشهر. واقع در 122هزارگزی جنوب خاوری کنگان و یکهزاروپانصدگزی شمال راه فرعی لار به گله دار. دارای 130 تن سکنه است. آب آن ازقنات و محصول آنجا غلات و تنباکو و شغل اهالی زراعت و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).

فرهنگ فارسی هوشیار

‎ خواستگاری، خواستگاری شده

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر