معنی خلاف کاری در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

خلاف کاری. [خ ِ /خ َ] (حامص مرکب) عمل گناهکار. عمل خاطی. عمل خلافکار. || ضد سازگاری. (یادداشت بخط مؤلف):
بر وفق چنین خلاف کاری
تسلیم به از ستیزه کاری.
نظامی.
چون داروی طبع سازگاریست
مردن سبب خلاف کاریست.
نظامی.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر