معنی خلّاق در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
خلاق. [خ َ] (ع اِ) بهره از خیر. بهره ٔ صالح. (ترجمان علامه ٔ جرجانی) (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). بهره و نصیب و افراز خیر. (یادداشت مؤلف): لاخلاق لهم فی الاخره. (قرآن 77/3).
خلاق. [خ ِ] (ع مص) مخالقه. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). رجوع به مخالقه در این لغت نامه شود. || (اِ) نوعی از بوی خوش. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد).
خلاق. [خ َل ْ لا] (ع ص) آفریننده. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). || آفریدگار. نامی ازنامهای خدای تعالی. (از منتهی الارب) (از مهذب الاسماء). عظیم آفریننده. (یادداشت بخط مؤلف):
ظهیر عاشقان بودی بعدل خویش در گیتی
چه خسرو حافظ خلقست از نزدیک خلاقش.
منوچهری.
گمان بری که ز ارواح تیره زیر اثیر
خلایقی دگر از نوعیان کند خلاق.
خاقانی.
دادار غیب دان و خداوند آسمان
خلاق بنده پرور و رزاق رهنما.
سعدی.
- خلاق عالم، آفریدگار عالم.
(خَ لّ) [ع.] (ص.) آفریننده، مبدع.
آفریننده،
(اسم) آفریدگار،
سازنده
آفریننده
آفرینشگر
آفرینشگر، آفریننده، خلاقه، سازنده، مبتکر، مبدع، آفریدگار، باریتعالی
آفریننده بهره از نیکی نرم هموار کرکمبویه (عطر زعفران) (صفت) آفریننده آفریدگار، خدای تعالی که آفریننده جهان و جهانیانست. آفریننده، آفریدگار، یکی از نامهای خدایتعالی
خَلّاق، بسیار آفریننده، آفریدگار، بوجود آورنده و مُبتکر،