معنی خمب در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
خمب. [خ ُ] (اِ) خُنْب. خم. خم بزرگ. (ناظم الاطباء). خم بزرگ که به عربی آن رادن گویند. (از برهان قاطع). خم بزرگ و آن ظرفی باشدکه در آن آب یا شراب کنند. (لغت نامه ٔ محلی شوشتر نسخه ٔ خطی). || نفیر. بوق. (ناظم الاطباء).
فرهنگ عمید
خُم
فرهنگ فارسی هوشیار
(اسم) خوی طبیعت.
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.