معنی خوار کردن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
خوارکردن. [خوا / خا ک َ دَ] (مص مرکب) تخفیف کردن. بی ارزش کردن. (یادداشت مؤلف). اذلال. اخزاء. تأبیس. استذلال. اهانت. توهین. تذلیل. تهاون. اذاله. (یادداشت بخط مؤلف) (تاج المصادر بیهقی):
که باشند خواهش کنان پیش شاه
نبرد دم و گوش اسب سیاه
برآشفت از آن اسب او شهریار
جهاندیدگان را همه کرد خوار.
فردوسی.
ز بهمن برآشفت اسفندیار
ورا بر سر انجمن کرد خوار.
فردوسی.
غمین گشت و سودابه را خوار کرد
دل خویشتن زو پرآزار کرد.
فردوسی.
کسی راکه شاه جهان خوار کرد
بماند همیشه روانش به درد.
فردوسی.
مرد را خوار چه دارد تن خوشخوارش
چون ترا خوار کند چون نکنی خوارش ؟
ناصرخسرو.
چون نکنم پیش از آنْش خوار که او
برکند از پیش خویش خوار مرا.
ناصرخسرو.
خوار کند صحبت نادان ترا
همچو فرومایه تن خوار خویش.
ناصرخسرو.
خوار که کردت ببارگاه شه و میر
در طلب خواب و خور جز این تن خونخوار؟
ناصرخسرو.
جعفر را بکوشک خود فرودآورد با یاران و عمروعاص را خوار کرد و... فرستاد. (قصص الانبیاء).
کل خود را خوار کرد او چون بلیس
پاره ٔ این کل نباشد جز خسیس.
مولوی.
خدایا به عزت که خوارم مکن
به ذل گنه شرمسارم مکن.
سعدی (بوستان).
|| پوشانیدن. (یادداشت بخطمؤلف): پس لشکر بیامدند و بالای چاه را خوار کردند. (اسکندرنامه ٔ نسخه ٔ سعید نفیسی). || آشفتگی و گره های موی را با شانه راست و هموار کردن. با شانه مو را نرم کردن. ژولیدگی گیسوان را باشانه بردن. ژولیدگی مو را با شانه و نوع آن بصلاح آوردن. (یادداشت بخط مؤلف).
دوس
اهانت
تحقیر کردن، اهانت کردن، به ذلت کشاندن، ذلیل کردن، بیقدر کردن، بیارزش کردن
تذلیل