معنی خوددار در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
خوددار. [خوَدْ / خُدْ] (ص مرکب) صابر. بردبار. شکیبا. (ناظم الاطباء). آنکه دیر غم خود بدوستان و کسان گوید. آنکه راز و غم خویش آشکار نکند. (یادداشت بخط مؤلف). || عفیف. کف ّنفس کننده. (یادداشت بخط مؤلف).
بردبار، شکیبا، کسی که خود را از انجام عمل ناپسند نگه می دارد. [خوانش: (~.) (ص فا.)]
کسی که خود را از انجام کارهای ناپسند نگه میدارد، بردبار، شکیبا، خویشتندار،
تودار، بردبار، صبور
بردبار، خویشتندار، سلیم، شکیبا، صبور،
(متضاد) ناشکیبا، تودار