معنی خودمانی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
خودمانی. [خوَ / خ ُ دِ] (ص نسبی) محرم. مقابل بیگانه. خودی.
(خُ دِ) (ص نسب.) خودی، خصوصی، بی تعارف و تکلف.
[عامیانه] مانند خودی، بیتکلف،
(قید) با حالتی به دور از تکلف: خودمانی حرف میزد،
صمیمی و بیتکلف
صمیمی
صمیمی، بی تکلف
آشنا، محرم، خودی،
(متضاد) بیگانه، غریبه، نامحرم، بیتکلف، خودحال، یکرنگ،
(متضاد) متکلف، صمیمی، صمیمانه، بیتکلفانه، خودحالانه،
(متضاد) رسمی، خصوصی، محرمانه، انتیمشدن، بیریا شدن،
(متضاد) متکلف بودن
محرم، خودی