معنی خودکار در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
خودکار. [خوَدْ / خُدْ] (ص مرکب) آنچه پیش خود کار می کند و احتیاج بمراقبت ندارد.آنکه کار کردن او امر و گفتن لازم ندارد و خود آن کاری که باید کرد در موقع خود کند. (یادداشت مؤلف).
- قلم خودکار، قلمی که احتیاج بدوات ندارد و با ماده ای که از ابتداء داخل آن است نوشتن انجام می دهد.
- ماشین خودکار، ماشینی که احتیاج به مراقبت کارگر ندارد و خود کار خود را انجام می دهد.
دستگاه و آلتی به خودی خود کار می کند، اتوماتیک، مداد خودنویس. [خوانش: (~.) (ص مر.)]
ویژگی دستگاهی که بدون نیاز به انسان کار خود را انجام میدهد، اتوماتیک،
[مجاز] کسی که بدون دستور دیگران کارهای مربوط به خود را خوب انجام میدهد،
(اسم) نوعی قلم استوانهایشکل حاوی جوهر غلیظ،
اتوماتیک
اختراعی از جان لودآمریکایی
اختراعی از جان لود آمریکایی
معادل فارسی اتوماتیک
اتوماتیک، خودنویس، قلم
آنچه پیش خود کار میکند و احتیاج بمراقبت ندارد