معنی دادخواست در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
دادخواست. [خوا / خا] (مص مرکب مرخم، اِمص مرکب) داد خواستن:
جان نیارد هرگز از وی دادخواست
داد مظلومان از اینسان میدهد.
عطار.
|| (اِ مرکب) فرهنگستان این لغت را به جای عرضحال برگزیده است یعنی نامه ای متضمن شکایت از کسی.
(خا) (اِمر.) عرضحال، نوشته ای که به موجب آن از دادگاه تقاضای رسیدگی به امری می شود.
داد خواستن،
(اسم) (حقوق) نامهای که دادخواه به دادگاه بنویسد و دادخواهی کند، عرضحال،
شکایت نامه
دادنامه، شکایت، شکوائیه، عرضحال