معنی دادگری در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
دادگری. [گ َ] (حامص مرکب) عمل دادگر. عادلی. دادگستری. عدل ورزی: و این قفندنه از هندوان بود ولیکن از نیکوسیرتی و دادگری همه او را فرمانبردار شدند. (مجمل التواریخ).
دادگری شرط جهانداری است
شرط جهان بین که ستمکاری است.
نظامی.
عمل دادگر، حکم کردن به عدلوداد،
عدالت
عدالت، عدل، قسط،
(متضاد) بیداد، ظلم
عمل دادگر عدالت، حکومت به عدل و داد.