معنی داروغه در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

داروغه. [غ َ / غ ِ] (ترکی - مغولی، اِ) رئیس شبگردان. سرپاسبانان. داروغه که در زبان مغولی به معنی «رئیس » است یک اصطلاح عمومی اداری است. از احسن التواریخ چنین مستفاد میگردد که داروغه بطور کلی به حکام اطلاق می شده است. بعدها لقب حاکم پایتخت گردیده. (سازمان اداری حکومت صفوی مینورسکی ترجمه ٔ رجب نیا ص 136). || در ادارات بزرگ دولتی منشیان طراز اول که بر منشیان سمت سرپرستی و نظارت داشتند داروغه خوانده می شدند. (سازمان اداری حکومت صفوی ص 136). || رئیس و بزرگتر هر کار. مباشر و ناظر شهر و قریه. کارگزار. || مهتر ساربانان. (ناظم الاطباء).

فرهنگ معین

رییس پاسبانان، محافظ قریه یا شهر. [خوانش: (غِ) [تر.] (اِ.)]

فرهنگ عمید

[عامیانه، مجاز] بزرگ‌تر هر صنف و دسته،
[عامیانه، مجاز] بزرگ‌تر و مباشر قریه،
[منسوخ] سردسته و رئیس پاسبانان و نگهبانان شهر،

حل جدول

سرپرست گزمه ها

کلانتر

محتسب

شحنه

مترادف و متضاد زبان فارسی

پاسبان، شبگرد، عسس، نگهبان

فرهنگ فارسی هوشیار

سرپاسبانان، رئیس و بزرگتر هر کار، مباشر و ناظر شهر

پیشنهادات کاربران

میر شب

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری