معنی داغدیده در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
فرهنگ عمید
کسی که از مرگ فرزند یا یکی از خویشان نزدیک خود دلسوخته و اندوهگین باشد، داغدار، دارای داغ: ما را مبر به باغ که از سیر لالهزار / یک داغ صد هزار شود داغدیده را (صائب: ۸۰)،
حل جدول
داغدار
مترادف و متضاد زبان فارسی
داغدار، سوگوار، عزادار، مصیبتدیده
فرهنگ فارسی هوشیار
چیزی که باو داغ رسیده باشد، لکه دار، تباهی دیده
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.