معنی دایر شدن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
دایر شدن. [ی ِ ش ُ دَ] (مص مرکب) گردان شدن. آباد و معمور شدن: زمینهای بایر دایر شد؛ بزیر کشت درآمد. کشت و برز در آن شد. || به راه افتادن. از نو براه افتادن. گردش از سر گرفتن. بگردش افتادن. بقرار سابق بازرفتن پس از دیری رکود: مهمانخانه دایر شده است، بازست و کار میکند و تعطیل نیست. || تأسیس شدن. ایجادشدن: مدرسه و پاسگاهی در آن دایر شده است، تأسیس شده است. ایجاد شده است. || رواج یافتن. رائج شدن. || متعلق و بازبسته شدن: امر دایرشده است بگفتن و نگفتن، بدین دو بازبسته شده است.
به گردش افتادن، به جریان افتادن، آباد شدن، معمور شدن. [خوانش: (~. شُ دَ) [ع - فا.] (مص ل.)]
(مصدر) بگردش انداختن (مدرسه را دایر کرد)، آباد کردن معمور کردن.
به گردش افتادن
به جریان افتادن
آباد شدن
معمور شدن