معنی درجة در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

درجه. [دَ رَ ج َ] (ع اِ) پایه و نردبان. (منتهی الارب). مرقاه. (اقرب الموارد). ج، دَرَج َ. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). || پایگاه. (منتهی الارب). طبقه ای از مراتب، و از آن جمله است در قرآن: و رفعبعضهم درجات. (قرآن 253/2). و نیز از آنست درجات کاهنی در عرف مسیحیت. (از اقرب الموارد). ج، دَرَجات. (منتهی الارب). || منزلت و رتبه در شرف، و از آن جمله است: و للرجال علیهن درجه. (قرآن 228/2). (از اقرب الموارد). پایه ٔ بالاتر. (دهار): فضل اﷲ المجاهدین بأموالهم و أنفسم علی القاعدین درجه. (قرآن 95/4)، خداوند برتری داده است منزلت و رتبه ٔ مجاهدان بوسیله ٔ مال و جانشان را بر نشینندگان. الذین آمنوا و هاجروا و جاهدوا فی سبیل اﷲبأموالهم و أنفسهم أعظم درجه عنداﷲ و اولئک هم الفائزون. (قرآن 20/9)، کسانی که ایمان آوردند و مهاجرت کردند و در راه خداوند بوسیله ٔ اموال و جانهای خود جهاد کردند در منزلت و رتبه نزد خداوند بزرگترند وآنان همان رستگارانند. لایستوی منکم من أنفق من قبل الفتح و قاتل اولئک أعظم درجه من الذین أنفقوا من بعد و قاتلوا... (قرآن 10/57)، کسانی که از بین شما پیش از فتح انفاق کردند و جنگیدند. آنان برابر نیستند و در منزلت و رتبه عظیم ترند از کسانی که پس از آن انفاق کردند و جنگیدند. رجوع به درجه شود. || یک جزء از سیصدوشصت جزء محیط دایره، خواه بزرگ باشد خواه کوچک. (از المنجد). و رجوع به درجه شود.
- درجه ٔ سینیه، یک جزء از نود جزء زاویه ٔ قائمه و آن برابر شصت دقیقه و دقیقه برابر شصت ثانیه و ثانیه برابر ده ثالثه و ثالثه برابر ده رابعه است. و اعراب ثانیه را به شصت ثالثه و ثالثه را به شصت رابعه... تقسیم می کردند. (از المنجد).
- درجه ٔ مئویه یا (گراد)، یک جزء از صد جزء زاویه ٔ قائمه، که بر حسب روش متریک، به ده دسی گراد و دسی گراد به ده سانتی گراد و آن به ده میلی گراد تقسیم می گردد. (از المنجد).

درجه. [دِ رَ ج َ] (ع اِ) ج ِ دُرْج، پیرایه دان زنان. (از منتهی الارب). رجوع به دُرج شود.

درجه. [دُ ج َ / دُ رَ ج َ / دُ رَج ْ ج َ] (ع اِ) پایه و نردبان. (منتهی الارب). دَرَجَه. و رجوع به دَرَجَه شود.

درجه. [دُ ج َ] (ع اِ) یکی دُرج، پیرایه دان زنان. (از منتهی الارب). رجوع به دُرج شود.

درجه. [دُ ج َ] (ع اِ) خرقه یا چیزی که در شرم و دبر ماده شتر گذارند. چند روز چشم و بینی او را بسته دارند، پس او را از این حال اندوهی و دردی همچواندوه و درد زه عارض می گردد، سپس بندها را می گشایندو آن درجه را از آن محل برآورده بچه ٔ دیگری را بدان بیالایند، پس شتر ماده آن بچه را می بوید و بچه ٔ خود گمان می کند و بر وی مهربانی می نماید. آنچه را که چشمان وی را بدان می بندند، غمامه گویند و آنچه بینی را با آن می بندند، صفاع گویند و آنچه در شرم او گذارند، درجه نامیده می شود. (از منتهی الارب) (از ذیل اقرب الموارد از لسان). || پارچه ای که در آن دوانهاده در شرم ناقه گذارند جهت بیماری که بر آن عارض گردیده. ج، دُرَج. (منتهی الارب). و در حدیث است که «یبعثن بالدرجه» که لته های انباشته از پنبه که زن حائض بکار می برد، تشبیه به درجه ای شده است مر زنان را، و برخی آنرا دَرَجَه خوانده اند. (از منتهی الارب).

درجه. [دُ رَ ج َ] (ع اِ) مرغی است. (منتهی الارب). پرنده ای است که داخل بالهای او سیاه رنگ و خارج آنها خاکی رنگ است و آن بشکل قطا باشد ولی ظریف تر و لطیف تر. (از اقرب الموارد).

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر