معنی درستکار در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
درستکار. [دُ رُ] (ص مرکب) استوار کار. (ناظم الاطباء). حکیم. (السامی) (مهذب الاسماء). حکمه. (دهار). آنکه کارهایش براستی و درستی انجام گیرد. درست کردار. || امین. (ناظم الاطباء). معتمد.
آن که کارهایش به راستی و درستی انجام گیرد، درست کردار، امین، معتمد. [خوانش: (~.) (ص فا.)]
کسی که کارهایش از روی راستی و درستی باشد، درستکردار، امین،
موتمن، امانتدار، امین
راست کردار
امانتدار، امین، ثقه، درست، درستکردار، صحیحالعمل، فریور، موتمن، مصیب، معتمد، نیکوکار،
(متضاد) دغل
حکیم، استوار کار، امین
شنره
بسامانی