معنی درستکاری در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
درستکاری. [دُ رُ ری] (حامص مرکب) درستکار بودن. عمل درستکار. درست کرداری. حکمت. (السامی). || امانت:
جامه و زر نهاد حالی پیش
کرد روشن درستکاری خویش.
نظامی.
حل جدول
صداقت
فرهنگ فارسی هوشیار
عمل درستکار درست کرداری.
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.