دست برتافتن در لغت نامه دهخدا
لغت نامه دهخدا
دست برتافتن. [دَ ب َ ت َ] (مص مرکب) پیچاندن دست.
- دست شکیب کسی برتافتن، صبر از او بردن:
آرام دلم بستدی و دست شکیبم
برتافتی و پنجه ٔ صبرم بشکستی.
سعدی.
- دست کسی را برتافتن، آزار و گزند بدو رساندن:
عاجز باشد که دست قوت یابد
برخیزد و دست عاجزان برتابد.
سعدی.
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.