معنی دعوا کردن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
دعوا کردن. [دَع ْ ک َ دَ] (مص مرکب) در تداول، سخنان درشت گفتن. پرخاش کردن. سرزنش کردن. رجوع به دعوا شود. || نزاع کردن. ستیزه کردن. چاقو و کارد و چماق کشیدن و حریفان را زدن. این اصطلاح بین جاهلان و مشدیها و زورخانه کاران رواج دارد و کسی که در این کار دستی داشته باشد او را «دعوایی » و «دعواکن » و نزاعهای اسمی ومشهور او را «دعوا» نامند. (فرهنگ لغات عامیانه).
حل جدول
تداعی
فرهنگ فارسی هوشیار
کخشیدن
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.