معنی دعوة در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

دعوه. [دَع ْ وَ] (ع مص) به طعام خواندن کسی را. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). به مهمانی خواندن. دعوت. مَدعاه. و رجوع به دعوت و مَدْعاه شود. || خواندن. (دهار). دعوت کردن. به امری خواندن. فراخواندن: له دعوه الحق و الذین یدعون من دونه لایستجیبون لهم بشی ٔ. (قرآن 14/13)، او راست دعوت حق و کسانی که غیر از او را می خوانند ایشان را به چیزی اجابت نمی کنند. فیقول الذین ظلموا ربنا أخرنا الی أجل قریب نجب دعوتک و نتبع الرسل. (قرآن 44/14)، پس کسانی که ستم کرده اند گویند پروردگارا ما رابازپس بر تا مدتی و مهلتی نزدیک تا دعوت ترا اجابت کنیم و از رسولان پیروی کنیم. و من آیاته أن تقوم السماء و الارض بأمره ثم اًذا دعاکم دعوه من الارض اًذا أنتم تخرجون. (قرآن 25/30)، و از نشانه های اوست که آسمان و زمین به فرمان او برپای می باشند و هرگاه شما را بخواند خواندنی از زمین، شما بیرون می آیید. لاجرم انما تدعوننی اًلیه لیس له دعوه فی الدنیا و لا فی الاَّخره و أن مردنا اًلی اﷲ. (قرآن 43/40)، ناچار آنچه مرا بسوی آن میخوانید او را دعوتی نه در دنیاو نه در آخرت نیست و همانا بازگشت ما بسوی خداست.
- دعوهالمأوی، بهشت ساخته جای. جنهالمأوی. (دهار).
|| به طعام خواندن. (منتهی الارب). خواندن به طعام یعنی ضیافت و میهمانی: کنا فی دعوه فلان، یعنی بر طعام و ضیافت او بودیم. (از اقرب الموارد). به مهمانی خواندن. (دهار). دُعْوه. و رجوع به دُعْوه شود. || به حرب خواندن. (دهار). || (اِمص، اِ) گویند: هو منی دعوه الرجل، یعنی او به من نزدیک است و فاصله ٔ بین من و او مانند فاصله ٔ بین من و کسی است که او را دعوت می کنم، و این مانند این گفته است «هو منی رمیه السهم و مزجر الکلب ». (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). || سوگند. (منتهی الارب). حلف. (اقرب الموارد). || اسم است ادعاء را. (منتهی الارب). ادعاء. (اقرب الموارد). دِعْوه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). || دعاء. (اقرب الموارد): الدعوه علی غیرهم، یعنی ابتدابه ایشان است در دعا. (منتهی الارب) (اقرب الموارد): و اًذا سألک عبادی عنی فانی قریب اجیب دعوه الداع اًذا دعان. (قرآن 186/2)، و هرگاه بندگانم از تو درباره ٔ من بپرسند، من نزدیک هستم و خواندن فراخواننده را اجابت می کنم. قال قد اجیبت دعوتکما فاستقیما ولاتتبعان سبیل الذین لایعلمون. (قرآن 89/10)،گفت دعای شما اجابت شد پس ثابت باشید و راه آنان راکه نمی دانند پیروی مکنید. || مهمانی. (دهار). دعوت. و رجوع به دعوت شود.

دعوه. [دِع ْ وَ] (ع مص) به پسری خواندن. (منتهی الارب). || به نسب دعوی کردن. (دهار). دعوای نسب کردن. کلام غالب عرب بر این است، و برخی دعوه را به این معنی به فتح دال و به معنی خواندن برای طعام به کسر دال خوانند. (از منتهی الارب). || (اِمص) اسم است ادعاء را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). دَعوه. و رجوع به دَعوه شود.

دعوه. [دُع ْ وَ] (ع مص) دَعوه. به طعام خواندن. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). رجوع به دَعوه شود.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر