معنی دلخوری در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
دلخوری. [دِ خوَ / خ ُ] (حامص مرکب) رنجیدگی. آزردگی. اندک تألم و تأثر از دوستی یا یکی از کسان و خویشان. (یادداشت مرحوم دهخدا). ملالت. غمگینی. گله. شکایت. نارضایی. اوقات تلخی. (فرهنگ لغات عامیانه).
- دلخوری داشتن از کسی یا چیزی، از او اندکی رنجیده بودن. از او گله مند بودن. از او ناراضی بودن.
(~. خُ) (حامص.) رنجیدگی، آزردگی.
ملالت، رنجیدگی و آزردگی،
رنجش، ناراحتی
آزردگی، رنجیدگی