معنی دم جنباندن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
دم جنباندن. [دُ جُم ْ دَ] (مص مرکب) حرکت دادن دم. جنبانیدن سگ و خران دم خود را. (از یادداشت مؤلف):
سگ پی لقمه چو دم جنباند
عاقل آن را نه تواضع خواند.
جامی.
|| کنایه است از تملق و مزاج گویی، و آن از دم جنباندن سگ مأخوذ است، زیرا سگ در پیش صاحب خود چنان کند. تملق و تبصبص نمودن. تملق. تبصبص. (از یادداشت مؤلف).
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.