معنی دندان شکن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

دندان شکن. [دَ ش ِ ک َ] (نف مرکب) شکننده ٔ دندان. که دندان را بشکند و خرد کند. (یادداشت مؤلف):
وگر کم همه خرد کردی دهن
به سیصدمنی مشت دندان شکن.
اسدی.
|| قاطع. بی تردید و تزلزل. بدون باری به هر جهت و لیت و لعل:
گر نگردد طعنه ٔ سنگین دلی دندان شکن
می توان خون خود از لبهای او آسان گرفت.
صائب (از آنندراج).
- جواب دندان شکن، مفحم. جوابی سخت تند و خشن و مخالفت آمیز. پاسخ مخالف مستدل. (یادداشت مؤلف).

فرهنگ عمید

شکنندۀ دندان، آنچه دندان را بشکند،
[مجاز] پاسخ صریح و قاطع، جواب سفت و سخت،

حل جدول

صریح و قاطع، جواب سفت و سخت،

فرهنگ فارسی هوشیار

(صفت) آنچه که دندان را بشکند و خرد سازد.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر