معنی ذخیره کردن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

ذخیره کردن. [ذَ رَ / رِ ک َ دَ] (مص مرکب) نهادن. پس انداز کردن. ادّخار. اذّخار. انبار کردن. اندوختن. الفنجیدن. بیلفنجیدن. الفغدن. بیلفغدن. پس دست داشتن.الفختن. بیلفختن. اقتناء. ابتآر. بأر. اعتقاد. پستائی کردن. یخنی. اقماز.

حل جدول

رزرو

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

انباردن

مترادف و متضاد زبان فارسی

انبار کردن، انباشتن، اندوختن، پس‌انداز کردن

فرهنگ فارسی هوشیار

اندوختن

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر