معنی رادة در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
راده. [دَ] (ع ص) (از: رود) امراءهراده؛ زنی که در خانه ٔ همسایه بسیار آمد و رفت نماید. (منتهی الارب). رؤده. || ج ِ رائد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به رائد شود. || ریح راده؛ باد نرم. ریح ریده. (منتهی الارب).
راده. [رادْ دَ] (ع اِ) چوبی است در مقدم گردون که به پهنا بسته میشود میان دو چوب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). || فایده، گفته میشود: هذا الامر لا راده فیه، ای لا فائده. (منتهی الارب).
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.