معنی رازی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

رازی. (اِخ) (سید...) ادوارد فاندیک مؤلف کتاب «اکتفاء القنوع عما هو مطبوع » در ص 356 آن کتاب تألیف نهج البلاغه را به سید مرتضی یا سیدرضی نسبت داده و تصور نموده که بنام نهج البلاغه دو کتابی است یکی در خطب و مکاتیب وکلمات قصار حضرت مولی علی بن ابیطالب امیرالمؤمنین علیه السلام که گرد آورده ٔ سیّد مرتضی علم الهدی متوفی بسال 436 هَ. ق. یا سیدرضی میباشد و دیگری نهج البلاغه در احادیث امامیه تألیف سید رازی متوفی بسال 406 هَ. ق. در صورتی که در میان مسلمین جز نهج البلاغه ٔ مشهور که مشتمل بر خطب و مکاتیب و کلمات قصار است مورد نظر و اهمیت نمیباشد و حتی بدین نام کتاب دیگری نداریم. (فهرست کتابخانه ٔ مدرسه عالی سپهسالار ص 121).

رازی. (اِخ) رضائی نوربخشی رازی به لیاقت و قابلیت و عذب البیانی تخم محبت خود در مزرع دلها می کاشت و در بازی شطرنج دستی داشت. این رباعی از اوست:
ای کرده عبادت ریائی فن خود
آراسته از لباس عصیان تن خود
طوقیست بگردنت ردا از لعنت
گفتم من و انداختم از گردن خود.
(صبح گلشن ص 177).
احتمالاً همان رازی است که از فهرست ابن الندیم نقل شد.

رازی. (اِخ) محمدبن زکریای رازی پزشک و شیمیدان بزرگ ایرانی متوفی بسال 320 هَ. ق. معروف به طبیب المسلمین و ملقب به جالینوس العرب از مشاهیر منطق و هندسه و طب و دیگر علوم فلسفه بود. در بدایت حال بمناسبت شغل زرگری که داشت به صنعت اکسیر پرداخت و در اثر بخار و دخان عقاقیر و ادویه چشمهایش ورم کرد و برای معالجه نزد طبیبی رفت آن طبیب پانصد اشرفی طلا بعنوان حق المعالجه از او گرفت و گفت کیمیا همین است نه عملیات تو پس ترک کیمیا کرد و در سن بیش از 40 سالگی به تحصیل طب پرداخت تا آنکه مرجع تمامی اطبای عصر خود شد.رجوع به محمدبن زکریای رازی در همین لغت نامه شود.

رازی. (اِخ) محمدبن ادریس حافظ حنظلی مکنی به ابوحاتم از اکابر علمای اهل سنت و در طبقه ٔ بخاری و نظایر وی بود و در ماه شعبان 277 هَ. ق. درگذشت و پسرش ابومحمد عبدالرحمن حافظ ملک ری نیز از اکابر علما و عرفا و در علوم متنوع بخصوص در رجال بحری بیکران بود و از ابدالش می شمارند و در فقه و اختلاف تابعان و صحابه مصنفات بسیاری دارد: 1- الزهد 2- المراسیل که در سال 1321 هَ. ق. در حیدرآباد هند چاپ شده است. 3- المسند. (از ریحانه الادب ج 2).

رازی. (اِخ) محمدبن ابی بکر شمس الدین ابن عبدالقادر حنفی از علمای اواسط قرن هشتم هجرت که در سال 768 هَ. ق. در قید حیات بوده است و تألیفات سودمند دارد: 1- انموذج جلیل فی اسئله و اجوبه من غرائب التنزیل. 2- الذهب الابریز فی تفسیر الکتاب العزیز. 3- روضه الفصاحه در علم بیان. 4- شرح المقامات الحریریه که یک نسخه از آن در خزانه ٔ تیموریه و دو نسخه نیز در دارالکتب المصریه موجود است. 5- مختار الصحاح در لغت که ملخص صحاح جوهری است و بارها در قاهره و غیره چاپ شده است. سال وفات او بدست نیامد. (از ریحانه الادب ج 2).

رازی. (اِخ) شیخ عبدالجباربن عبداﷲبن علی قاری رازی از اکابر علمای امامیه و فقیه ری بوده و از تلامذه ٔ شیخ طوسی متوفی در 460 هَ. ق. و قاضی ابن البراج متوفی در 481 هَ. ق. و شیخ سلار متوفی در 448 هَ. ق. بشمار می رفته و تمامی مصنفات شیخ طوسی را از پیش خود خوانده و تمامی علما و اکابر زمان در حوزه ٔ درس او حاضر می شده اند و مصنفات بسیاری در فقه به عربی و پارسی داشته و همه ٔ آنها را شیخ ابوالفتوح رازی از خودش روایت میکنداما بنام هیچیک از آنها دست رس نیافت و تاریخ وفات صاحب ترجمه نیز بدست نیامد لکن از قرائن توان حدس زد که وی از رجال اواخر قرن پنجم بوده بلکه اوائل قرن ششم را نیز درک کرده است. (از ریحانه الادب ج 2 ص 61).

رازی. [] (ص نسبی) منسوب است به ری برخلاف قیاس. (منتهی الارب). منسوب به قوم راز که ساکن ری بوده اند. (شعوری ج 2 ص 16).منسوب به ری بزیادت زای معجمه، و ری نام شهری است از عراق عجم. (آنندراج). رازی منسوب و متعلق بری. (ازناظم الاطباء). منسوب است به ری که یکی از شهرهای بزرگ دیلم است بین قومس و جبال و الحاق زاء در نسبت ازجهت تخفیف است چه تلفظ صورت منسوب کلمه ٔ مختوم به یا، در زبان مشکل و سنگین است. (سمعانی):
همه رازیان از بنه خود که اند
دو رویند و از مردمی بر چه اند.
فردوسی.
و آن عیب این است که وی سپاهان تنها داشت و مجدالدوله و رازیان دائم از وی برنج و دردسر بودند. (تاریخ بیهقی ص 264).
چو سیستان ز خلف ری ز رازیان بستد
وز اوج کیوان سر برفراشت ایوان را.
ناصرخسرو.
بازآمد گفت او هر جنس هست
اغلب آن کاسهای رازی است.
(مثنوی).
- رازی و مروزی، مخالف و عدو اراده شود:
به چاره سازی باخصم تو همی سازم
که مروزی را کار اوفتاده با رازی.
سوزنی.
گرچه هر دو بر سر یک بازی اند
لیک باهم مروزی و رازی اند.
مولوی.

رازی. (اِخ) سبزواری. شاعری پاکیزه گوی بوده و این بیت از اوست:
زآتش عشق نه تنها جگرم میسوزد
بسکه بگریسته ام چشم ترم میسوزد.
(تحفه ٔ سامی).
و رجوع به رازی سبزواری شود.

رازی. (اِخ) (دهخدا. ابوالمعالی) از شعرای عهد سلاجقه و با حکیم سنائی و مختاری غزنوی معاصر و علو طبعش از اشعارش ظاهر و در فضل و کمال در زمان خود نادر بوده و از اشعار اوست:
ماه است ترا چهره و مشک است ترا زلف
سرو است ترا قامت و سیم است ترا بر
تا زلف و خط و لعل تو و چشم تو ای دوست
در خاطر و معنی شده در صورت و دفتر
خاطر همه مرجان شد و معنی همه لؤلؤ
صورت همه معنی شد و دفتر همه عبهر
خورد از لبت آن زلف پر از عنبر تو می
ورنه لبت آلوده چرا گشت به عنبر
ای کرده تبه عیش من ای زلف بت من
عیشی نشناسم بجهان زآن ِ تو خوشتر
زیرا که ترا مسکن از آن چهره ٔ زیباست
زیرا که توئی ساکن آن عارض دلبر.
(ریحانه الادب ج 2).
و رجوع به دهخدا... شود.

رازی. (اِخ) یحیی بن معاذ واعظ رازی مکنی به ابوزکریا. از رجال طریقت و از معاصران جنیدبغدادی بود. گویند زمانی به بغداد رفت و زهاد و مشایخ صوفی بر وی گرد آمدند و ویرا کرسی نهادند و مذاکره را بنشستند پس جنید سخن گفتن خواست یحیی گفت خاموش باش آنگاه که من سخن گویم ترا نسزد که تکلم آغازی. کلمات حکیمانه و مناجات عارفانه ٔ یحیی بسیار است. رجوع به ریحانه الادب ج 2 و نیز یحیی بن معاذ رازی شود.

رازی. (اِخ) ادهم رازی از مردم ری است و این بیت از اوست:
هرچندکه دلدار بما یار نباشد
شادیم اگر یار باغیار نباشد.
(تحفه ٔ سامی ص 177).
رجوع به ادهم رازی شود.

رازی. (اِخ) دهی است از دهستان قطور بخش حومه ٔ شهرستان خوی.واقع در 57 هزارگزی جنوب باختری خوی و 7 هزارگزی باختر ارابه رو و قطور بخوی. محلی است دره سردسیر سالم، سکنه ٔ آن 144 تن و ساکنان آن سنی و زبانشان کردی میباشد. آب آن از رود قطور و چشمه تأمین میشود و محصول آن غلات است. شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد و در 2هزارگزی مرز ایران و ترکیه، محل سکنای ایل شکاک است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).

رازی. (اِخ) نامش امیر و فرزند میرسایلی است. این بیت از اوست:
من بیچاره کاین بیدادگر خوی تو می بینم
دل از من دید و من از چشم جادوی تو میبینم.
(تحفه ٔ سامی ص 36).
و نیز رجوع به امیر رازی شود.

رازی. (اِخ) شاعری است که نام او در قطعه ای که در آخر دیباچه ٔ دیوان فغانی ضبط شده چنین آمده است:
رسد ای کاش به رازی شرف تربیتت
که بود بندگیت دولت فرخنده مآل.
(فهرست کتابخانه ٔ مدرسه ٔ عالی سپهسالار ص 650).

رازی. (اِخ) آذر بیگدلی آرد: مولانا در اوایل حال بشیراز آمده و در آنجا اعتبار تمام یافته آخر بتقریب اندک اهانتی که از منسوبان معشوق دیده از آنجا دلگیر و روانه ٔ آذربایجان و عراق شده و عمری در آن دو بلاد خوش گذرانیده آخرالامر در دارالسلطنه ٔ اصفهان وفات یافته. ازوست:
زدی آتشم بجان و ز منت خبر نباشد
خبرت شود زمانی که ز من اثر نباشد.
(آتشکده ٔ آذربیگدلی چ شهیدی ص 269).

رازی. (اِخ) یکی از استادان و علمای شطرنج است که با عدلی مناظره کرده و هر دو با هم در حضور متوکل عباسی شطرنج می باخته اند، رازی کتابی لطیف در شطرنج دارد. (فهرست ابن الندیم ص 221).

رازی. [] (ص نسبی) منسوب به راز بمعنی بنا. بنائی:
ای ز تو بر عمارت عالم
یافته عقل خلعت رازی.
ابوالفرج رونی.

رازی. (اِخ) محمدبن عمربن حسین بن حسن بن علی. اصل وی از طبرستان بود و در ری تولد یافت و در هرات درگذشت. کنیه ٔ او ابوعبداﷲ و معروف به امام فخر رازی و فخر رازی است. رجوع به فخر رازی شود.

فرهنگ معین

(ص نسب.) منسوب به ری، اهل ری.

فرهنگ عمید

اهل ری، از مردم ری،

بنّایی: ای ز تو بر عمارت عالم / یافته عدل خلعت رازی (ابوالفرج رونی: ۱۴۱)،

حل جدول

نویسنده اثر حاوی

کاشف الکل

فرهنگ فارسی هوشیار

(صفت) منسوب به ری. اهل ری از مردم ری، زبان مردم ری.

فرهنگ فارسی آزاد

رازِی، ابوبکر محمدبن زکریّا عالم بزرگ و طبیب شهیر ایرانی متولد 251 و متوفی در 313 هجری قمری که در بغداد و ری بزیست و در اکثر شعب علوم بمقامی رسید و کتب نفیسه ای در پزشکی و فلسفه تصنیف نمود

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری