معنی رامج در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

رامج. [م ِ] (ع اِ) مرغی که بدام بندند تا بدان مرغان شکاری را شکار کنند. (منتهی الارب). رامق. معرب رامگ. ملواح. (یادداشت مؤلف). پای دام. پادام. خرخشه. خردهه. خرخسه. رجوع به پادام و پایدام در همین لغت نامه و نیز به المعرب جوالیقی ص 162 شود. || جغد است که پای آنرا بندند تا باز را شکارکنند. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج).

فرهنگ فارسی هوشیار

پایدام ماده مرغی که پای بندند تا نرینگان بر آن فرود آیند و در دام افتند رامگ

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر